غم که می آید در و دیوار شاعر می شود
در تو زندانی ترین رفتار شاعر می شود
می نشینی چند تمرین ریاضی حل کنی
خط کش و نقاله و پرگار شاعر می شود
تا چه حد این حرف ها را می توانی حس کنی؟
حس کنی دارد دلم بسیار شاعر می شود
باز می پرسی: چه طور این گونه شاعر شد دلت؟
تو دلت را جای من بگذار شاعر می شود
گرچه می دانم نمی دانی چه دارم می کشم
از تو می گوید دلم هر بار شاعر می شود
#نجمه_زارع
❆ #خنده:
ارزش خنده ام راکسی نفهمیدبه اجبار عکاس استاگر میخندم سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)#شعر_سپکو@ZanaKORDistani63سپکوسرای میخانهکانال شعرهای سپکو(سپید کوتاه) سعید فلاحی(زانا کوردستانی)https://t.me/sepkomikhanehhttps://www.instagram.com/zanakordistani?r=nametaghttp://mikhanehkolop3.blogfa.com
❆ #آفتاب:
سیلی سر خ آفتاب آبروداری میکندصورت آفتاب سوخته ی کهدستفروش عمر سیاهش است
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)#شعر_سپکو@ZanaKORDistani63سپکوسرای میخانهکانال شعرهای سپکو(سپید کوتاه) سعید فلاحی(زانا کوردستانی)https://t.me/sepkomikhanehhttps://www.instagram.com/zanakordistani?r=nametag
❆ #دیوار:
دیوار سکوت کردوقتی که قاب کردمنبودن هایت رابر دیوار دلم #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)#شعر_سپکو@ZanaKORDistani63سپکوسرای میخانهکانال شعرهای سپکو(سپید کوتاه) سعید فلاحی(زانا کوردستانی)https://t.me/sepkomikhanehhttps://www.instagram.com/zanakordistani?r=nametaghttp://mikhanehkolop3.blogfa.com
#باران:
بیا باران را
از انحصارِ چتر
بیرون بیاوریم
من تشنه ی شعرهای بارانی ام
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
#شعر_سپکو
@ZanaKORDistani63
سپکوسرای میخانه
کانال شعرهای سپکو(سپید کوتاه) سعید فلاحی(زانا کوردستانی)
https://t.me/sepkomikhaneh
https://www.instagram.com/zanakordistani?r=nametag
http://mikhanehkolop3.blogfa.com
❆ #غربت:
این را باور کن که غربت اماز پشت دری آغاز میشودکه از آن بیرون می رویبی توخانه گوری است تاریکو من در غربتی غریب گرفتار
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)#شعر_سپکو@ZanaKORDistani63سپکوسرای میخانهکانال شعرهای سپکو(سپید کوتاه) سعید فلاحی(زانا کوردستانی)https://t.me/sepkomikhanehhttps://www.instagram.com/zanakordistani?r=nametaghttp://mikhanehkolop3.blogfa.com
❆ #زمستان:
به زمستان همجوانه خواهم زد،به گرمای خورشیدی کهگاه گاه میتابداز روزنه ی چشمانتبر پیکره ی زمستانی ام...
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)#شعر_سپکو@ZanaKORDistani63سپکوسرای میخانهکانال شعرهای سپکو(سپید کوتاه) سعید فلاحی(زانا کوردستانی)https://t.me/sepkomikhanehhttps://www.instagram.com/zanakordistani?r=nametaghttp://mikhanehkolop3.blogfa.com
❆ #دوست داشتن تو:
دوست داشتن توهر روز من رامیمیراند و زنده میکندرستاخیزی استدوست داشتن تو #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)#شعر_سپکو@ZanaKORDistani63سپکوسرای میخانهکانال شعرهای سپکو(سپید کوتاه) سعید فلاحی(زانا کوردستانی)https://t.me/sepkomikhanehhttps://www.instagram.com/zanakordistani?r=nametaghttp://mikhanehkolop3.blogfa.com
❆ #تمام:از تمامیِ تومهر می باردو سیراب می کندتمامی مرا. ❆ #سایه:سایه نیستم اما نفس می کشم هنوزدر سایه ی عشق ❆ #آتش:من آتش امو غرق خاکستر خویشرحمی بنماآبی بگردبر آتش این دلِ ریش #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)#شعر_سپکو@ZanaKORDistani63سپکوسرای میخانهکانال شعرهای سپکو(سپید کوتاه) سعید فلاحی(زانا کوردستانی)https://t.me/sepkomikhanehhttps://www.instagram.com/zanakordistani?r=nametaghttp://mikhanehkolop3.blogfa.com
❆ #شهر:شهری است شبمابین پلک های توچشم که می بندیسیاه می شود شهر روشنم ❆ #دور:ای نزدیکترین دور به منآمدنت را برسانتا جوانی ام دور نشده است ❆ #باران:باران می باردو دلم گرفته تر استاز روزهای بارانی #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)#شعر_سپکو@ZanaKORDistani63سپکوسرای میخانهکانال شعرهای سپکو(سپید کوتاه) سعید فلاحی(زانا کوردستانی)https://t.me/sepkomikhanehhttps://www.instagram.com/zanakordistani?r=nametaghttp://mikhanehkolop3.blogfa.com
من به امید تو ای ابرو کمان، شاعر شدمدزدکی از پشت پرچین زمان شاعر شدم
غرقِ در احساس بودم، با هزاران آرزودر دلم طوفان ولی بی بادبان شاعر شدم
حس و حالم سوخت از برق نگاهت تا شبیدر میان شعله های بیامان شاعر شدم
برق چون شمشیر برّان، از نگاه نافذتحملهور شد در دل شب پای جان شاعر شدم
ناگزیر از شور آتش پارهی احساس دلماندهام بین زمین و آسمان شاعر شدم
گم شدم در بستر بی هم نوایی بارهادر تلاشم که بیابم یک نشان شاعر شدم
در فشار شورش غمهای خود، در گ
❆ #باغ:سکوت قناری در این باغاز قیر و قار کلاغ نیستدیر زمانی است دیگردرخت ها را ایستادهسر میزنند در باغ ❆ #خیال:خیال توسالهاستبی خیال من شده است ❆ #درد:نبودنت دردی استبی امانتا نیایی تسکین نیابداین درد #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)#شعر_سپکو@ZanaKORDistani63سپکوسرای میخانهکانال شعرهای سپکو(سپید کوتاه) سعید فلاحی(زانا کوردستانی)https://t.me/sepkomikhanehhttps://www.instagram.com/zanakordistani?r=nametaghttp://mikhanehkolop3.blogfa.com
☑️ #گیسویت:
چشم تو در گیسویت
جاری است
و شب گیسویت در دل تنهایی من
☑️ # نخ:
پیراهن نخی ات را،
نگه دار برای من
تا روزی که صدای من
نخ نمای دوری ات شود
☑️ #اقیانوس:
جا گذاشته ام در اقیانوسی
دلم را
اقیانوس آرام چشمان تو
☑️ #دریا:
تو به دریاهای طوفانی می اندیشی
من به ماهی های بی دریا
☑️ #شعر:
من شعر ناتمام عشق ام
تو قافیه ام باش
ردیف می شود
به نام تو
شعر زندگی
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
#شعر_سپکو
@ZanaKORDistani63
سپکوسرای میخانه
کانال شعرهای سپکو(سپید
❆ #سیاه:نینوا رنگ سیاهی بودبر صورت تاریخبه دست مردمی رو سیاه ❆ #قرآن:سرِ قرآن را نیزه کردندبه کربلامدعیان پیروی از قرآن ❆ #جهل:جهل که باشدکوفه و کربلا فرق نداردپروانه را می زنند سربه جهل #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)#شعر_سپکو@ZanaKORDistani63سپکوسرای میخانهکانال شعرهای سپکو(سپید کوتاه) سعید فلاحی(زانا کوردستانی)https://t.me/sepkomikhanehhttps://www.instagram.com/zanakordistani?r=nametaghttp://mikhanehkolop3.blogfa.com
#دست:
دست برکه نرسید
به ماه شب چهارده
بر دف سینه کوفت
با دست لرزانش
#نزدیک:
نزدیکتر بیا
مسافت دوریت
به آخر دنیا برزخی من
خیلی نزدیک است
#پرواز:
پرواز طریق خواستن است
ذهن پروانه پیله نداشت
وگرنه هیچ کرمِی
اهل پرواز نیست
#پشت:
پشت به من کرده ای
وقت رفتن ات
و آب شدم من
پشت سرت
#تنگ:
چنان به تنگ آمد
از درد فراقت
که سنگ شد
دلِ تنگ ام
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
#شعر_سپکو
@ZanaKORDistani63
سپکوسرای میخانه
کا
❆ #تصویر: هرچه تصویر راشسته ام از ذهندر قاب دلم تنهاتصویر تو را آویخته ام ❆ #تردید:تردید نکنپرده ی شک را بزن کنار می ترسم بکُشد ما را روزیدردِ تردید ❆ #رویا:کلاغی که رویاهایم رادر گوشهٔ باغ چال کرد کاش می دید چقدر رویایم شاخه کشیده است #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)#شعر_سپکو@ZanaKORDistani63سپکوسرای میخانهکانال شعرهای سپکو(سپید کوتاه) سعید فلاحی(زانا کوردستانی)https://t.me/sepkomikhanehhttps://www.instagram.com/zanakordistani?r=nametaghttp://mikhanehkolop3.blogfa.com
☑️ #روز:
روزگارم را
اگر نیایی
روزمرّگی خواهد کشت
☑️ #گونه
هنوز گونه ام تَر است
از گونه ای که رفته ای
☑️ #خیال:
خیس از خیال تو ام
برگرد روزی
من و این خانه
مدتهاست که آمدنت را
خیال می بافیم
☑️ #آب:
آب از سر من گذشته است
و دستهایم
در غمی بزرگی غرق شده اند
باران خیس کرده
تمام روزهای آفتابی ام را
و آرزوهایم را آب برده
☑️ # جان:
جان ام را
اینهمه درد گرفته
که مداوا نمی شود
نمی دانم
غم نان را بخورم
یا
غم جان را
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
#شعر_
☑️ #روز:
روزگارم را
اگر نیایی
روزمرّگی خواهد کشت
☑️ #گونه
هنوز گونه ام تَر است
از گونه ای که رفته ای
☑️ #خیال:
خیس از خیال تو ام
برگرد روزی
من و این خانه
مدتهاست که آمدنت را
خیال می بافیم
☑️ #آب:
آب از سر من گذشته است
و دستهایم
در غمی بزرگی غرق شده اند
باران خیس کرده
تمام روزهای آفتابی ام را
و آرزوهایم را آب برده
☑️ # جان:
جان ام را
اینهمه درد گرفته
که مداوا نمی شود
نمی دانم
غم نان را بخورم
یا
غم جان را
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
#شعر_
❆ #شبیه:شبیه من دلتنگ می شوی روزیقبول کنانسان به آنچه باور داردشبیه می شود ❆ #شعر:نسیمِ شعرمضعیفتر از آن استکه پنجرهی دلت رابه لرزه درآوردکاش یکباره شعرم طوفان می شد ❆ #جمعه:جمعه هاحول حضور تو می چرخدبیا تا رها شوداز اینهمه انگِ دلتنگیجمعه ی بیچاره #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)#شعر_سپکو@ZanaKORDistani63سپکوسرای میخانهکانال شعرهای سپکو(سپید کوتاه) سعید فلاحی(زانا کوردستانی)https://t.me/sepkomikhanehhttps://www.instagram.com/zanakordistani?r=nametaghttp://mikhanehkolop3.blogfa.com
❆ #دیوار:دیوارهای کوچه می دانندآنکه ایستادهسرِ قرار، منمآنکه جا زدهاز سایه ی دیوار تویی ❆ #نان:طعم نان بیات گرفته است زندگیِ مناز بس که سفرهٔ خالیِ مانان گرم به خود ندیده است ❆ #عبور:عبور ات به حوالی ام خوردخواهی دیدپهن کرده امبساط تنهایی ام رااما کوچه در قُرق خیالتبی عبور است #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)#شعر_سپکو@ZanaKORDistani63سپکوسرای میخانهکانال شعرهای سپکو(سپید کوتاه) سعید فلاحی(زانا کوردستانی)https://t.me/sepkomikhanehhttps://www.instagram.com/zanakordistani?r=namet
#مو:
خرمن موهایت را
پریشان نکن
که شانه تُرد احساس برکه
تعادل نگاه شب را
بههم می ریزد
هر تار موی تو
#اوج:
اوجِ جهل
کوتاه آمد
وقتی آفتاب علم
اوج گرفت
# تکرار:
تکرار میکنم
این را بارها
جهانم بی تو
غمی تکراری است
#آمدنت:
آمدنت را برسان
اینجا مردی
تمام شعرهایش را
نذرِ آمدنت کرده است
#هوا:
در هوای تو سپرده ام
به بغض
شعرهای سر به هوایم را
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
#شعر_سپکو
@ZanaKORDistani63
سپکوسرای میخانه
کانال شعرهای سپکو(سپید کوتاه) سعید فلاحی(زا
من به امید تو ای ابرو کمان، شاعر شدمدزدکی از پشت پرچین زمان شاعر شدم
غرقِ در احساس بودم، با هزاران آرزودر دلم طوفان ولی بی بادبان شاعر شدم
حس و حالم سوخت از برق نگاهت تا شبیدر میان شعله های بیامان شاعر شدم
برق چون شمشیر برّان، از نگاه نافذتحملهور شد در دل شب پای جان شاعر شدم
ناگزیر از شور آتش پارهی احساس دلماندهام بین زمین و آسمان شاعر شدم
گم شدم در بستر بی هم نوایی بارهادر تلاشم که بیابم یک نشان شاعر شدم
در فشار شورش غمهای خود، در گ
#شیر:
شیر می باید بود
در این جنگل
گربه ی دست آموز است
شیرِ در سیرک
#پیله:
پیله کرده ام
به دیدارت
زودتر به مقصد می رسند
پروانه هایی
که پیله می کنند
#دریا:
در نگاه ام دریا
آغوش تو است
و موجهایش، موهایت
که من
دل به دریای تنت زده ام.
#شب:
و من هر شب
در اضطراب کودک درونم
پاهای تاول زده ای را می بینم
از دختران قبیله ام
که برهنه می رقصند
در سکوت غمگین شب
#بی خیال:
بی خیال
این دل
بی خیالِ تو نمی شود
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
#شعر_سپکو
@ZanaKORDistani63
سپکوس
#باران:
بیا باران را
از انحصارِ چتر
بیرون بیاوریم
من تشنه ی
شعرهای بارانی ام
#پنجره:
شیشه ی پنجره
آبستنِ نبودن های مکرّرت شد
بیا و فارغ کن
این پنجره های پا به ماه را
#خیس:
مزرعه خیسِ باران
و رفت کلاغ
گونه های مترسک
خیس شد از اشک تنهایی
#شعر:
زنان قبیله ی شعرم
همچنان آبی می پوشند
سرخ می بوسند
شعرم را بر لبهایشان.
#خیال:
بارانِ خیالت می بارد
یکریز در
کوچه های خیالم
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
#شعر_سپکو
@ZanaKORDistani63
سپکوسرای میخانه
کانال شع
#شیر:شیر می باید بوددر این راز بقای دنیاگربه ی دست آموز استشیرِ در سیرک #نان:- به کودکان زباله گرد: به دنبال نان ته مانده ایستکه جامانده بوددر سفره ی نان دیگران #اشک:اشک هایم بند نمی آیدجای خالیت پر می شود هر روزبا نم نم اشکم #قطار:زنی در قطارپشت پنجره های غبار گرفتهبه نظاره ایستاده بودنمیداند مقصدش کجاستکاش ایستگاه بین راهی نداشتاین قطار پر تردید #نهنگ:نهنگ به گل نشستعشق دریاساحل نشین کردنهنگ را #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)#شعر_سپکو
#سر:
سر به هوایم کردی
به خیالت بگو
گاهی در تب و تاب رویا
سری به خواب من بزند
#چشم:
مژگان چشمانت
عشق را ماهرانه
بر ایوان مداین دل
و آب و آیینه چشمم دوخته است
#سکوت:
به دیوار ترک خورده سکوت
تکیه داده ام
واژه های دلتنگی
همراهی میکنند
با آواز پر هیاهو غصه
قصه سکوت ام را
#دلتنگی:
طوفان دلتنگی
شاخه های صبرم را
به پنجره خاطرات میکوبد
و تو فراموش کرده ای
در قهقهه ی خوشیهایت
هق هق دلتنگی ام را
#خدا:
آغوش خدا همیشه باز است
اگر بنشینی
عاشق وار پشت درب
با
کودک درون
... کودکی درضمیر من خفته است کودکی داغدیده ومفلوک،کودکی درخلال وهمی گنگ،و مسیری گرفته و مشکوکنه هوایی برای پروازی، نه فضایی نه وسعتی دلخواهمثل دوران کودکی خودم،کودکی بر سکوی قربانگاهمن به او گفته ام که خوشبختی،انس بستن به بندو زنجیراستجایگاه گلایه مسدوداست، اینکه جان میکنیم تقدیر استجایگاه ورفاه میخواهی،چاره اینست پست وبدباشیچاپلوسی،ریاو بی رحمی،بزدلی،هرزه گی بلد باشیکودکم جست وخیزها دارد،دائما
سلام با وفاترین!خبرت هست که همه دارایی این شاعر شوریده حال، شعرهایی است که خوشه خوشه از گندمزار وجود تو چیده میشود؟!با تو هر روز معجزه ای تازه رخ میدهد و من درخت پیری هستم که از یُمن خورشید نگاهت در پاییز جوانه زدهام چون بهاران.اما این روزها با احساسی پُر از تاول کوچههای دلتنگی را طی میکنم تا به تو برسم.چندی است تقدیر ناجوانمرد، دورم ساخته از کعبهٔ وجودت. در آرزویم که روزی به حجِ تنات نائل آیم.تا رسیدن به مکهٔ آغوشت همهٔ راهها و م
کات شەیدائی
ئاسمان لێڵ و زەمین رەش پووش و گیژدەس کوڵ و ئاماژە بەرز و رێ دریژ
دەرڤەنەیل۱ بێ دەنگ و تاشەیل تێژسینەێ سانەیل سەخت خوەر برێژ۲
رێ دریژ و چەفت و چێڵ و پڕ مژەشەو پڕە دەێدام و غووڵ خۊن مژە
کێوەسان پڕ ڤە چریکە مردێەئاسمان سینەێ رەنگ خۊن گردێە
رەنگ شەو رشیاس و گازارە۳ بەساسگورزە دەس دەێدام تاریکی ڤساس
گەرد شاخەیلێ زەمین شەن کردێەرێ ڤه رێوارەیل خوەر بەن کردێە ٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭شاخەوان ئی چیا بەرزە منمپشت هەرچێ ترسە ڤە
به یاد دارم معلم ادبیاتی روزی سرکلاس فرمود دوره های اوج شعر فارسی بی ارتباط با دوران های خفقان نبودند.
آدمی وقتی در تنگنا قرار میگیره به بیان چرندیات و پرندیات میپردازه که از لابلای این چرندیات و پرندیات گاها شعر هم برون آید
ما هم که جدا از ادم نیستیم و الا ماشاالله فشارات زندگی هم کم نیست،حالا این وسط خدا نصیب مون کرد یه رفیق خوش ذوقِ بچه شاعر(کسی قدم های اندک و خوبی در شعر برداشته است)
و اینطوری بود که ما هم در بیان چرندیات و پرندیات بیکار
• منتظر:
چهار سهل استچهل سال هم بیایددر انتظار بازگشتت، می مانمتا استخوان هایت رااز لوث ترکش های زنگ زده ی بیالایمو بذر گل های سوسن و یاس را در چشم های خشک ات بکارمو پیشانی بند سرخ یا حسین(ع)بر پیشانی اتگره زنم. سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
تو درخت سبز تناوریکه شاخههایت در هر بهارگنجشک های شهر را بی منت، به مهمانی میخواندو منپیرمردی خسته را میمانمکه شخم زدهتمام خاک سرزمین اش رااز غرب تا شرقو اکنون زیر سایه ی آن درختخستگی یک روز سخت را از تن بیرون میکند.
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
اندوه:
به گمانم اندوهپرنده ای است تنهادر غم جفت اش، غمگینکه حدِ فاصلِ دو کوچ...بال هایش را سست می کند.
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)┏━━━━━━━━━━•┓@ZanaKORDistani63@mikhanehkolop3https://www.instagram.com/zanakordistani?r=nametaghttp://mikhanehkolop3.blogfa.com┗••━━━━━━━━━━━━━━━━━━━━┛
- عشق کهنه:
پاییز از راه رسید مثل مردی غمگینکه سالها پیش عاشق شده است∞ از عشق عکسی دارد کهنه، از دختری که سالها پیش گفته بود: "دوستت دارم".
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)#هاشور_در_هاشور#شعر_کوتاه
• منتظر:
چهل سال هم بگذرد (چهل سال گذشته و من هنوز منتظرم)منتظرت می مانمتا نفست رالبخندت رااستخوان هایت رااز لوث ترکش های زنگ زده ی بیالایمو در چشم هایت سوسن و یاس بکارمو پیشانی بند سرخ یا حسینت را دوباره گره بزنم.
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
❆ سرگذشت:
خیابان های شهرپر استاز آواز تنهایی منچگونه نمیشنوی,سرگذشتم را؟!نقل زبان تمام گنجشک های شهر است.
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)#شعر_کوتاه┏━━━━━━━━━━•┓@ZanaKORDistani63@mikhanehkolop3https://www.instagram.com/zanakordistani?r=nametaghttp://mikhanehkolop3.blogfa.com
سلام
این شاعر بی نهایت شاعر بیشتر از شاعر بودنش حتی یه انسان واقعیه ... حرفه ای، صمیمی، دلسوز، ... هرچی بگم کم گفتم
اینم ابراز ارادتیه به ایشون یهویی و فقط چون به شدن تحت تاثیرش قرار گرفتم :)
التماس دعا برای روح بلند پدر بزرگوارشون
رفتنت، بل فاجعه بوداتفاق که نه!مثل خشکسالیهای ممتدمثلِ،،، سوءتغذیه ی درخت!. وقتی که رفتی دنیای من چهار دیواری شد درانحصارِ تاریکی. تو که رفتی همه چیز دنیا عجیب شد مثل آوار زدهایی کهلاشهاش را از زیر خاک بیرون میکشد، برای : --خاک سپاری!
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
❆ مرهم:
تمامِ خیابان های شهر را هم که قدم بزنم،باز به بازوان تو محتاجم...به آغوشت،که دردم را تسکین میدهد!مرا بی تو بودن راهیچ کاری نیست!
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)#شعر_کوتاه┏━━━━━━━━━━•┓@ZanaKORDistani63@mikhanehkolop3https://www.instagram.com/zanakordistani?r=nametaghttp://mikhanehkolop3.blogfa.com┗••━━━━━━━━━━━━━━━━━━━━┛
انتظار دیدنت:
پشت هر پنجرهکه باز کنی مرا می بینیبه انتظارم نشسته ام!دیدنت را
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)┏━━━━━━━━━━•┓@ZanaKORDistani63@mikhanehkolop3https://www.instagram.com/zanakordistani?r=nametaghttp://mikhanehkolop3.blogfa.com┗••━━━━━━━━━━━━━━━━━━━━┛
- دلتنگی تمام نمیشود:
دلتنگی در و پنجره نمی شناسد از هر رُوزنهای به جانت میریزدامانت را میبَردجان به لبت میکندتمام میشویاماتمام نمیشود!تا که دلیل دلتنگیات را بیابی.
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)#هاشور_در_هاشور#شعر_کوتاه
رفتن تو:
رفتن تو
اتفاق بزرگی است
فاجعه ای بی پایان
مثل خشکسالی های ایران
مثل سوء تغذیه کودکان آفریقا
وقتی تو رفتی خانه ی ما چهار دیواری ای شد
بی در و پنجره،
تو که رفتی
همه چیز دنیا عجیب شد
مثل آوار زده ایی
که جنازه اش را از زیر خاک بیرون میکشند
که به خاک بسپارند
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
- بطلان یک فرضیه:
قبل از تو از عشق از شعرو تمام زنهای جهان بیزار بودم تو آمدی و با آمدنت، تمام فرضیه هایم راباطل کردی! #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)#شعر_کوتاه┏━━━━━━━━━━•┓@ZanaKORDistani63@mikhanehkolop3https://www.instagram.com/zanakordistani?r=nametaghttp://mikhanehkolop3.blogfa.com
❆ دوست داشتنت:
دست خودم نیست!جلویش را نمی توانم بگیرمهر جا که باشدفرقی نمی کند!دوست داشتنتاز من سر ریز می شود. #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)#شعر_کوتاه┏━━━━━━━━━━•┓@ZanaKORDistani63@mikhanehkolop3https://www.instagram.com/zanakordistani?r=nametaghttp://mikhanehkolop3.blogfa.com
شُکر تو رو خداکه دادی به ماای خدا جونمای مهربونماین همه نعمتدر اوجِ کثرتتگرگ و بارونبرفِ زمستونجنگل و دریادریا و صحراکوه های بلندعسلِ چون قندگندم و ذرتاین همه نعمتتو دادی به ماشکر تو رو خدا.
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
روز مرد
دوباره قصه جوراب ، روز مَرد آمد
و باز قصه بازار و دوره گرد آمد
جوراب هم که نه مثل هم است هر لنگش
گهی زنانه و بی رنگ و زوج و فرد آمد
چقدر جمع شده جوراب روی هم انگار؟
از این حکایت و هدیه سرم به درد آمد
نبود داخل سالنامه نامی از جوراب
به روز زن که همیشه طلای زرد آمد!
دلم ز روز زن و مرد می گرفت انگار
که مُهره های دلم طاق های نَرد آمد
جوراب ذهن مرا خط خطی نمود این بار
به پالتویی نرسیدم ، که روز سرد آمد
شاعر : مرتضی حسینی اسف
❆ لب های شراب آلود:
هرگز شرابی ننوشیده امکه مست شومهمین لب های پر از مَی توشراب آلود ترین خُم دنیاستبوسه ام برسان.
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)#شعر_کوتاه┏━━━━━━━━━━•┓@ZanaKORDistani63@mikhanehkolop3https://www.instagram.com/zanakordistani?r=nametaghttp://mikhanehkolop3.blogfa.com
به شب نشینی اینترنتی و در گوشی
گذشت قصّه ی تلخی به نکته بین شاعر
به گوشه ای زده افعی ماده چمبر تا ،
به نیش خود بزند تا کند حزین شاعر
تمام جهل و جنون یکطرف خرد سوئی
رسید بی خبر از توطئه و کین شاعر
چنان همیشه بیک قطعه شعر مهمان کرد
گروه اهل خرد اهل فهم دین شاعر
ز چمبرش شده خارج و حمله ور افعی
به جمله ای زده اش پتک آهنین شاعر
نمانده فاصله ای تا شکستن توبه
ز سوی بنده ی توّاب اربعین شاعر
دوباره خشم و خروشش نموده آمیزش
صدای پای شیاطین و شد ظنین شاعر
به پ
راستی شعر چیست؟
آیا شعر جز ثبت لحظه های حس شده است؟
آیا شعر جز حسی است که در لحظه ها اتفاق میافتد؟
لحظه هایی که شعر به سراغ شاعر میآید چه لحظه هایی است؟
آیا آن لحظه ها به اختیار شاعر است؟
وقتی نوجوان بودم همیشه از خودم میپرسیدم که چرا همه شاعر نیستند؟
چرا بعضیها میتوانند دنیا را شاعرانه ببینند و بعضی نمیتوانند؟
و بعد به خودم میگفتم کاش همه شاعر بودند.
آن وقت از خودم میپرسیدم لحظه هایی که شعر به سراغ شاعر میآید شاعر چه حالی دارد؟
به نقل از جعفر
جوانه عشق:
تو دختر پاک اردیبهشت
من پسر سبز پاییز
تو دانه ی ناشکفته
من باران ناچکیده
باد تو را آورد
ابر مرا بارید
سبز شدیم پیوسته
جوانه زدیم در عشق
زرد شدیم به سرود خزان
یخ زدیم به سرمای زمستان
و بارها در آغوش هم
مردیم
و زنده شدیم.
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
- بطلان یک فرضیه:
قبل از تو از عشق از شعرو تمام زنهای جهان بیزار بودم تو آمدی و با آمدنت، تمام فرضیه هایم راباطل کردی! #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)#شعر_کوتاه┏━━━━━━━━━━•┓@ZanaKORDistani63@mikhanehkolop3https://www.instagram.com/zanakordistani?r=nametaghttp://mikhanehkolop3.blogfa.com
منِ دیگری...
در قلبم جهانی در آشوب استدر سرم ناظمی با باتوم استدر جانم شخصی توو حس قاتل استبه کجا خواهم رسید
×××
نهادینه شده در مغزم بذرشخصیت دیگریم ، آدمِ رزلفرار نُرون از کوچک ترین درزبه کجا خواهم رسید
×××
عصبی ، هر آدم خود لعنتیستاین جسم عاشقِ کفن نیستاین روحِ این بدن نیستبه کجا خواهم رسید
شاعر: پاسبان پارسی
‹ برداشت از این غزل با ذکر نام شاعر و منبع انتشار مانعی ندارد ›
❆ بگو دوستم داری:
باز هم بگودوستت دارمبرای هزارمین مرتبهراستش، دوستت دارم های تو راست هم که نباشد به دلم می نشیند.
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)#شعر_کوتاه┏━━━━━━━━━━•┓@ZanaKORDistani63@mikhanehkolop3https://www.instagram.com/zanakordistani?r=nametaghttp://mikhanehkolop3.blogfa.com
تهرانزنی است هوسانگیزکه به ورطهٔ نابودی میکشاندعاشقانش راو هر غروببا زیبایی اشمسحور میکندمیرباید دلِ از عابران غریبه،و چون به بر کشیدمیزند خنجر درد،بر پشت تک تک عشاقاش...
تهران زنی است هوس انگیزکه پوشیده،زیباترین لباس هایش رااما بر تن داردزخمِ چرک و کثافت ها تهرانزنی است هوسانگیزتهرانزنی استاز جنون لبریز... سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
شاعرى نزد سردسته دزدها رفت و اشعاری در ستایش او سرود. او دستور داد تا لباس شاعر را از تنش بیرون آورند و او را برهنه از ده بیرون کنند. بیچاره در سرماى زمستان با بدن برهنه از ده در حال خارج شدن بود که در این میان سگهاى ده به دنبال او مى رفتند. خواست سنگى از زمین بردارد و آنها را از خود دور کند اما آن سنگ بر اثر یخ زدگى از زمین کنده نمى شد. در حالی که از جدا نشدن سنگ عاجز شده بود گفت: این مردم چقدر حرامزاده هستند که سگ را براى آزار مردم رها کرده اند و سن
کفش های چرم سیاه رنگ را از پای مرد بیرون کشید و شروع به واکس زدن کرد. مرد به سیگارِ برگاش پک عمیقی زد و کفاش قطرات اشک گونه های از سرما یخ زدهاش را گرم کرد؛ وقتی چشماش به مارک کفش های مرد افتاد... کفش بلّا!تا پارسال مرد کفاش یکی از کارگران کارخانهٔ کفش بلّا بود. اما بخاطر واردات بی رویه، ورشکست و تعطیل شد. او هم از کارخانه اخراج...با حسرت کفش ها را جلوی پای مرد، جفت کرد و گفت: خدمت شما آقا!
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
- تنهایی مضطر:
یادِ تودردی است مچاله!میان قفسهٔ سینهاملبریز از یک تنهایی مظطر!و تمام روزبی توکارِ من استشانه کردنِموهای سیاهِ تنهایی،و لاک زدنِناخن های کبودششاید فراموشم شوداین تنهایی پر اضطراب راو دوستت دارم هایی پر از افسوسکه از چشم هایم سرازیرنددر فراقت... #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
عزیزترینم!تا وقتی عطر نفسهای تو در هوا جاری است، حالِ من و گنجشککان خیابان خوب است.خوب که میگویم نه آنچنان که آرامشی در زندگی باشد؛ نه! بلکه آن اندازه که به امید دیدار تو زنده ام، وگرنه این شهر و آدمها و خیابانهای تکراری هیچ لطفی برای زندگی ندارند.
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
مرا ببخش... که بیزارم از خانهای که تو در آن نیستی!از پنجرههایی که بسته اندو تو در آن پیدا نیستی!و دلخوش نمیکند مراعطر هیچ یاسی
مرا ببخش...که هزار تکهام،و هیچ اتفاقی بیدار نمیکندنیمهی در خود فرو رفتهام را و هیچ دکتری با قرصهای لعنتی اش،کاری از دستشان بر نمیآید...
مرا ببخش...که با موسیقی لبخندتنمیرقصمو تنهاتکیه میدهم،به درخت خیالاتم و فکر میکنم به تمام روزهایی که «فانوس» سهم ما از روشنی بود...
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی
شاعر که شدم،
آسمان را دوست دارم.
زمین را عاشقم.
ماه را می ستایم.
برگ های درخت را می بوسم.
عطر گل ها را نفس می کشم.
سنگ را دلسوزم بر ماهیت سختش.
از پروانه نشدن پیله ای دلگیر می شوم.
از خشکیدن غنچه ی نشکفته ، می میرم.
نامم چیست؟!
شاعر؟!
عاشق؟!
دیوانه؟!
فقط می دانم مثل شماها دانشمند نیستم.
معروف نیستم.
فقط یک آدم معمولیه با احساس!
#فاطمه_جلائی_زاده
@sorna_paradise
http://t.me/sorna_paradise
مادرم مرد بود...
له باوکم پرسی
- پیاو به چکه سیک الین؟
وتی: روله که م؛ پیاو او که سه یه که خوی
له ریگه ی ئاسایشو هیوری بنه ماله خوی فیدا بکات.
له لای خوم بیرم که رده وه؛
خوزگه منیش وه کو دایکم
پیاو بوایه م
₪ برگردان فارسی:
از پدرم پرسیدم:
- مرد به چه کسی میگویند؟
گفت: دلبندم
مرد کسی است که
خود را
فدای آسایش و راحتی
خانواده میکند
منم اندیشیدم
کاش منم
مانند مادرم
مرد بودم
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
#شعر_سپید
خوبم:
خوبم؛
شبیه فانوس کنج انباری
که دل پری از لامپ ها دارد
خوبم،
شبیه گلدان کنار پنجره
که با حسرت
گل های آفتابگردان مزرعه را می نگرد
خوبم؛
شبیه قایق خسته
در خشکی
که می داند دیگر به آب نمی افتد
خوبم؛
شبیه نوار کاستی
که سال هاست آواز عشق اش
در پس خاطره ها جا مانده
خوبم...
تو چطوره؟!
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
❆ حسن(ع):نام حسن پر از فیض خداستحسن در مـذهـبم آب بقاستاینکه گویم نه غلو باشد، نهدل ما در به درِ مجتبی است ❆ خون حسین(ع):«مابینِ زمین و آسمان می خواند»سجاد به تب و چشمِ گریان می خواندای خلقِ خدا خون حسین می جوشدزینب چه حزین برادر جان، می خواند. ❆ لاله ها:سلام اللهَ بر هر چشمی که تر شد! بر آن یادی که با حسین به سر شد!ز داغ لاله های طه و یاسیندلش غمگین و جانش شعله ور شد! #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)#دوبیتی_مذهبی
نماشون یکی از پرکاربردترین کلمه های شعر مازندرانی است، چون همه اتفاقات غمگین و تلخ احتمالاً در نماشون اتفاق میافتند.
نماشون در لغت به معنای غروب است وقتی که خورشید شیفتشو تموم میکنه و به ماه تحویل میده. به نظر خودم بازی زیبایی داره با کلمات، نماشون یعنی وقتی که نما میره.
نماشون آنقدر در شعر مازندرانی غمگین است که شاید ده ها شعر با آن شروع میشود، یکجا شاعر با آمدن غروب دلتنگ میشود و ناله میکند
نماشون صحرا مه ونگ ونگه
غروب شد و در صحرا صدای نا
سکوت گنگ:
سکوت ام را ببین
پر است
از ناگفته های نگفته!
پرنده ی دلتنگ:
پرنده ی پر بسته ام
دلتنگ بام تو،
که بر چینم از آن
دانه های عشق را.
شمردن:
بی نهایت
دوست دارم
اما دریغ
که شمردن بلد نیستی!
مرگ کلمات:
میمیرند غریبانه
کلمات ام
در شعر نبودنت.
عشق مرده:
برای عشقی
که در قلب من مرده است
کسی هست
شمعی روشن کند؟
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
- نابودی زولمت:
ای دل طاقت بار، شه وار چیده سهرزولمت نابود بؤد، وه پرشهٔ خوهرهوهو بایهقش، وهی خاکه لاچودوه حول و قوهٔ خدای بانهسهر
∞ برگردان:دل من طاقت داشته باش، که شب به پایان خواهد رسیدتاریکی با طلوع خورشید نابود خواهد شدصدای نحس جغد شوم از این سرزمین برچیده میشودبه خواست و ارادهٔ خداوند بزرگ
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
من شاعر نیستم،شعر هم نمی گویم،فقط هر از چندگاهی "احساس" خود نسبت به محل زیستم،جریان زندگی ام و از همه مهمتر احساساتم در گذشته و حال را در قالب کلمات می ریزم و اگر ذوقی باقی مانده باشد پیراشش می کنم،در دفتری،تکه کاغذی،روی برگ درختی یا روی ورقه امتحان!یادداشت می کنم.برایم اصلا مهم نیست کسی شعر بداندش یا نه!می پرسید چرا؟عرض می کنم خدمتتان...
ادامه مطلب
حق با چشمهای توستو لبهای گس اتو نگاهت که مزین است به غمحق با چشمهای توستتو با آن مربای لبخندتو شکوه زیبای تخت جمشیدی اتدر غربتی تلخدر آغوش مادر حق با چشم های توستاما در این شهر سیمانیرویا، وهم و خیالبه کار نمی آیدزیر برف یادت، تنی را گرم نمی کندو دستان مهربانتچتری خوب برای روزهای بارانی نیست حق با چشم های توستاما اینجا حق تقدم با چشم و ابرو نیستاختیار و انتخاب بر باد شدو از گلویمانجز اندوه نمیبارد حق با چشم های توستاما اکنوندر این
شاعر چه کند اینجا، من شعر چه میدانمیک شعر نگفتم من در عمر پریشانم
من طبل خداوندم، فارغ ز همه بندم همبال عقابانم، همنعرهی شیرانم
گفتند که تو اینی، گفتم که نه من اینم گفتند تو پس آنی، گفتم که نمیدانم
دانم که چو دریایم، میخیزم و میآیمکشتی خداوندی در بحر غزل رانم
من شعله به کف دارم، جان قلمم آتشهر سو قدمم آتش، من مشعل یزدانم
ترسی تو ز من؟ حقّت! ترس تو دم لقّتسوی تو چه میآیم، بقّ تو چه میخوانم
تا اوج فلک رفتم، آن اوج مرا کم بوددر جان م
سلام
این شاعر بی نهایت شاعر بیشتر از شاعر بودنش حتی یه انسان واقعیه ... حرفه ای، صمیمی، دلسوز، ... هرچی بگم کم گفتم
اینم ابراز ارادتیه به ایشون یهویی و فقط چون به شدن تحت تاثیرش قرار گرفتم :)
چون خودشون خیلی بدشون میاد از ناز و عشوه در شعر و تمامی حقوق این شعر برای ایشان است خیلی سعی کردم ساده ی ساده بخونم
التماس دعا برای روح بلند پدر بزرگوارشون
سلام...امیدوارم حالِ تو و گلدانِ شمعدانیها خوب باشد. همینکه تو خوب باشی، حالِ من هم خوب خواهد بود. هر شب با شببوهای باغچه برایت سلامتی آرزو میکنم. این روزها بیش از هر وقت دیگری، دلِ پر آشوبم بهانهٔ آمدنت را میگیرد. آمدی آفتاب با خود بیاور که هوای اینجا خیلی سرد است. اینجا قحطی عشق است و خانهٔ یاکریمهای عاشق ویران.تو بیا تا از این سرگردانی نجات پیدا کنیم. سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
❆ بهانه:نارنگی بهانه استبوی عشق میدهنددستان توپوست بگیر این فاصله ها رامن به فصل فصل آغوش تو محتاجم. ❆ مرهم:تمامِ خیابان های شهر را هم که قدم بزنم،باز به بازوان تو محتاجم...به آغوشت،که دردم را تسکین میدهد!مرا بی تو بودن راهیچ کاری نیست! ❆ راه:کدامین راهتو را به کلبهٔ قلبم می رساند؟ من، کلبه ای متروکم منتظر آمدنتاز پای در آورده مراانتظار. #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)#شعر_کوتاه┏━━━━━━━━━━•┓@ZanaKORDistani63@mikhanehkolop3https://www.instagram.com/zanakordis
شاعر طنز پرداز ایج که در بیشتر مراسمات در ایج حضوری پر رنگ داشته و اشعاری به صورت انتقادی و بیان مشکلات مردم شهر
ایج و اشعار مناسبتی با اوضاع و احوال مملکت و تاثیر پذیری مشکلات مملکت بر شهر ایج را به دیده ی طنز نگاه می کند و به
صورت عالی می سراید .
او کسی نیست جز بزرگ مرد ایج و منتخب مردمی جناب آقای
شاعری با اخلاق و منش ایجی و لبخند بر لب ،همه مردم ایج او را می شناسند و اشعار او را به ذهن و دل سپرده و زمزمه می
کنند .
بی تو...
گیرم که آفتاب بر آید
و از لقاح با افق
در سایه روشن سحر، صبح را بزاید
مرا چه سود!؟
بی تو همه روزهایم
تاریک است.
باران چشمانم:
چتر چکارم می آید!؟
وقتی که باران
از چشمانم می بارد!!!
سیل:
باران که از نگاهت بارید
تمامِ خاطراتم را
سیل برد
تنهایی مترسک:
کلاغ از مزرعه رفت
و گونه های مترسک
از اشک تنهایی خیس شد
تنهایی اتاق:
چشمهایم در قاب پنجره
هر روز خیره می ماند
به انتهای کوچه
- دلم آمدنت را گواهی میدهد!
اتاق این را می گوید!!!
سعید فلاحی (زانا کور
برایم گریه کردی ، باز تو امشب رد پای اشکات رو گونه س هنوزصدای هق هقت را می شناسمچشات زیر بارون اشک هر روز میون ناله های هر شبه توخدایا گفتنت را می شناسممخواه پنهان کنی از من غمت راجریحه دار میشه روحه احساسم دلت در حسرت پایان هجر استتمنایی جز دیدارم نداریتموم سال و ماه و روز و هفتهتمنتظری سر رو شونم بذاری نمی خوام تو رو غمگین ببینمنگاه عاشقت بگذار بخندهبشور از سر و صورت گرده غصهبزار دنیا در دردو ببنده سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
دلم گرفته از غم نشسته ام به ناکجادوباره شد جدایی ویکریز بگم خدا خداااا دلم پره از غم و همغم نبودن و ندیدنتمیون لحظه های بی کسیاومدن و خندیدنت کجایی ای مهربونممونس شبهای سرد منداشتن تو خوشبختیهتسکینی تو به درد من صدات که آرومم میکنهدستات گرمای بی کسیهتو این بحران بی کسینبودنت بد حسیه نشونم و خوب بلدیتو نباشی، آواره امبیا و پیدا کن منوآرامشم، بیچاره ام دوا و درمان من توییبودن تو ی خواهشهگرفتن دستای توحس خوب آرامشه بیا و تعبیرش بکنخ
دنیا اگر تو را نداشتچگونه می شد خندید؟آفتاب کسل طلوع میکرد!پرنده در قفس میمردو جنگل همیشه در مه جا میماند
دنیا اگر تو را نداشتگلی نبودچشمه ای نمیجوشیدو آواز قناریها راهیچکس جدی نمیگرفت.
دنیا اگر تو را نداشتعطرها بو نداشتند!گلفروشها پژمرده میشدندو خاک، کتابها را میخورد!
دنیا اگر تو را نداشت"فاصله" غمگین نبودهیچکس دلتنگ نمیشدو سخت میشد، دلِ منسرد میشد، دستهایمو بوسه و آغوشفراموشم!
دنیا اگر تو را نداشت...دنیا ج
به نام خداوند رنگین کمان
خداوند بخشنده و مهربان خداوند گل های رنگا و رنگخداوند پروانه های قشنگ خداوند ماه و خداوند آبآفرینندگارِ نور و آفتاب خداوند دریا و باد و بارانخداوند بخشنده ی مهربان خداوندی که از همه برتر استکه او اولین بوده و آخر است خدایا به ما مهربانی بدهدلی بزرگ و آسمانی بده دلی صاف باشد و زلال تر از آبدلی پر نور باشد و گرم چون آفتاب
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
دیروز خیلی اتفاقی با شاعر تاجیک آشنا شدم، لایق شیر علی. چند تا از شعراش رو با دکلمه خودش شنیدم و پاک دلم رو برده :دی
با اینکه خیلی دوست دارم راجبش حرف بزنم ولی نوشتن راجب شعر و شاعر سخته، مخصوصا وقتی تازه کشفش کرده باشی و هیجان زده باشی. اگه دوست داشتین خوشحال میشم راجبش حرف بزنم ولی کلمات برا اینجا نوشتن جریان پیدا نمی کنن
ترا دیدم یکی از شعراش هست که خیلی دوستش دارم، من یاد شعر کوچه فریدون مشیری میندازه. حتما گوش بدین بهش، زندگی به قبل و بعد
سه گانی 002
- ثبت در کانال تلگرامی میخانه.
شعر نگفته:
از تو هر شعری که نگفتم،
در وجودم درد می ریزد؛
ذکر افسوس مرد می ریزد.
درد نان:
درد نان و سفره های خالی
در خیابان ها پی کارند؛
بچه های کار بسیارند.
غم و درد:
این روزها بدون تو،
چیزی به جز غم نیست؛
دردهایم کم نیست.
پرنده:
پرنده در قفس،
پرواز که کم دارد،
در سینه غم دارد.
غم ها:
غمها از بیکاری
میخواهند انگاری
پا بر قلبِ من بگذارند!.
#سه_گانی
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
@ZanaKORDistani63
@mikhanehkolop3
https://www
امام صادقم توییتویی تمام آرزوتو گفته ای کلام حقبه ما لطیف و مو به موتو گفته ای که می شودپرید و چون پرنده شدتو گفته ای که می شودپر از امید و خنده شدتو داده ای به قلب ماامید و مهر بی کرانامام مهربان مندرون قلب من بماننشسته مهر پاک توبه قلب ما،به جان مامحبت تو لحظه اینشد از این دلم جدا
شاعر: شکوه قاسم نیا
*************
پس از امام پنجممتویی امام شیعیانتویی امام بعد اوتویی امام مهربانپس از امام پنجممچراغ رهبری توییستاره هدایتیشکوه حیدری توییپس از اما
کوچ شاعر یعنی
سکوت احساس در لحظه های بارانی
بغض درخت در برگ ریزان پاییز
کوچ شاعر یعنی
خواب غمگین شقایق ها
در دشت بیداری
گریه ی بی صدای پرندگان
بر دامان نسترن
کوچ شاعر یعنی
سایه ی مردی تنها
در کوچه های سبز بهار
و حسرت دیدن دوباره ی شکوفه ها
کوچ شاعر یعنی
پرواز واژه ها در نیمه شب
و شعری که ناتمام ماند
رضوان - ح
به مناسبت سالگرد درگذشت دکتر افشین یداللهی
دریا به دریااین کوه به آن کوهخونه به خونهلونه به لونهاین سو به آن سواین کو به آن کوبارون می بارهچک چک و چک چک از قلب ابرابه دامن خاکقطره به قطرهشُره به شُرهمی ریزه پایینرو تنِ زمینبارون می بارهچک چک و چک چک دونه به دونهرو بامِ خونهمی زنه باروناز تو آسمونصحرا به صحرابه امر خدابارون می بارهچک چک و چک چک.
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
❆ دلِ پر غصه:دلم پر غصه استاز قصهٔ نبودنتو باران میشودمیچکد از چشمانم. ❆ تنهاترین:بی تومیان بغضی اسیرمکه همیشه مرا می کوبدکه تو تهاترینی! ❆ مرگ مادر:مادرم که رفتدلخوشی هایم کوتاهو دلتنگی بزرگ شدو کوهی به بزرگی یک بغضجایش را گرفت ❆ امروز و فردا:می گویم بیاتو می گویی که فردا!فردا که فردا شدای در گیر و دار هر فرداامروز مرا دریاب!کم کن امروز و فردا! ❆ سلول انفرادی:این خانه بی توشبیه سلول انفرادی استو من اع
¤ مادرم مرد بود...
له باوکم پرسی- پیاو به چکهسیک الین؟وتی: رولهکهم؛ پیاو او کهسهیهکه خوی له ریگهی ئاسایشو هیوری بنهماله خوی فیدا بکات.له لای خوم بیرم کهردهوه؛خوزگه منیش وهکو دایکمپیاو بوایهم!. ₪ برگردان فارسی: از پدرم پرسیدم:- مرد به چه کسی میگویند؟گفت: دلبندممرد کسی است کهخود رافدای آسایش و راحتیخانواده میکندمنم اندیشیدمکاش منممانند مادرممرد بودم!. سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
راز بانوی سیاه پوش
خبرگزاری کتاب ایران/ سالهاست که منتقدین و کارشناسان ادبی درباره زن سیاهپوش اشاره شده در آثار شکسپیر تحقیق میکنند.ویلیام شکسپیر، شاعر و نویسنده مشهور انگلیسی در بسیاری از کتابهایی که نوشته است از زنی سیاه پوش یاد کرده که او را بانویی سیاه پوش خطاب میکند و حتی بعضی از شعرهایی را با اسم او تمام میکند.هنوز هم سالهاست که منتقدین و کارشناسان ادبی به این مسئله مشکوک هستند و درباره آن تحقیق میکنند. اخیراً یکی ازمو
کتاب ماه شب پانزدهشاعر: عمران بهروج
چه سرهایی که بالا می رود از دار، با سکهگره خورده ست تاریخ بشر، انگار با سکهاز این شایسته سالاری نباید هیچ حیران شداگر سلطان جنگل می شود کفتار با سکهنباید انتظار مهربانی از طبیبان داشتدر آن شهری که درمان می شود بیمار با سکهچگونه می شود از عشق شیرین گفت با فرهادکه می سنجد عیار عشق را دلدار با سکهحنای شعرهایش تا ابد بی رنگ بی رنگ استکه مزدش را گرفته شاعر دربار با سکهملالی نیست ساعت ها اگر برعکس می چرخندکه گاه
#کلمه ای خواهم ساخت...
دلــم کلبـه ای می خــواهــد
کلبه ای خواهم ساخت
درون جنــگـل و باران
آن دورها
بـه دور از رنـگ آدم هــــا،
مـن و آوازِ شوکاها
مـن و آواز آب رود
مـن و یــک کلبــه ی پـــر دود
مـن و چــای قند پهلو
کنار خیام و حافظ با شاملو
بـه دور از ننــگ
به دور از نـــام،
به دور از غـوغــا و هر بلـوا،
بـسـان بــــرگ که از شاخه جــدا گــردد
درون مـن پُــر از شــورش
پُــر از فـریـــاد
درون جنـگل و باران
دلــم یـک کلبــه می خــواهــد.
#سعید_فل
بشکن چینی نازک تنهایی من را...
اگر بتوانم تو را در یک کلمه توصیف کنم، بی تأمل خواهم گفت: «عشق»!آری، ای عشق هر بار در قنوت نمازهایم می خوانم: «ربنا آتنا فی دنیا لیلا و فی الآخرة لیلا و قنا عذاب دوری لیلا»باور کن، از اینکه عاشق توام احساس غرور میکنم.هر وقت یادِ تو میاُفتم؛ در ذهنم مهربانی خطور میکند. چگونه میتوانم تو را تصور کنم و حسرتی غریب بند بندِ بدنم را نلرزاند؟!خودت بهتر میدانی که لحظات انتظار چقدر سنگین میگذرند. اگر گذرت به این ح
ای چنار خوش قیافهتازیانه ی نوازششاعر همیشه باکلتعطر آماده ی بارش
ای هجوم خشم خندهمرد جذاب بد اخلاقحرفه ای ترین روانیعاشقه همیشه خلاق
به دیوار خوردمبهم در بدهبه این دختر خستهسنگر بده
به دیوار خوردمبهم گوش کنتو دیوارو مثل یهآغوش کن
که ما حالمون بدهحالمون بدهحالمون بده
احوالمون بدهفالمون بدهحالمون بده
ای مرید خط چشمامتو نخ ابریشم منطفلکی ترین رفیقمقتلگاه هر غم من
ای قلمرو ستمهامرد دلداده به تاراجای شفا گرفته از عشقعاشق همیشه محتاج
به دیو
تو مبتلا به دوستت دارمی شده ای کشندهبر لب های کبودمردی مسلول
اما باور کنتو را با همه دوری اتکه قِدمَتِ درد استدوست دارم! ای سکوت لاجوردی مسمومتنهایی چُنان ضخیممیان آغوش کوهی از غربت
باور کنچشم های من هرگزبه خمیازه کسل کننده ی روزهای هفته اعتنا نکردندو هر روز مصرانهمشتاق دیدارت هستند کاش توان گفتنت بودو میگفتی،چگونه است که دلْ تو را مثل یک مادیان می دَوَد؟در میان خیل عاشقان هزار ساله اتاما تو دل به قاطری لنگ سپردیدر مسیر سلاخخانه!
محبوب منبه یاد بیاور سوگواریهایم را برای چهارشنبهدر پنجشنبه های خاکستریدر خیابانهای سردِ بی تو بودن را که بارها از آن عبور کردهام
محبوب منبه یاد تو شعرهایم را در باغچهدر صحرادر دشت میکارمو نام مقدست را بر تن تمام سپیدارهاحک کرده امو با باد میرقصمبا رود میخوانمو با لکلک ها پر میگیرم
محبوب منبی دلیل دلتنگ تو میشومبیدلیل گریه میکنمبیدلیل به کوچه میزنمقلب من به شکستنهای بیدلیل عادت داردنگران نباش!تو مقصر نیستی
وطنم اسفادآن جا که بیشتر به نظر یاد استسرسبزی و طراوت اسفاد استجایی که از بهشت برین بهترآن ده که کوهپایه و آباد استتاریخ با شکوه و جلال تواز دورها نشانه و بنیاد استبیش از هزار و سیصد و اندی سالسروی که ایستاده و آزاد استچون خوش گوار آب قنات آنغم دیده ای که خورده ازآن شاد استصبح اش بسان صبح نشابوریعصرش قیاس خطه ی بغداد استدر محفل عزای مُحرّم خوبدر دسته ها حماسه و فری
یک زمان آقای بهمن مقصودلو مستندی دربارۀ احمد شاملو شاعر ایرانی ساخت که در آن بی برو برگرد شاملو را بزرگترین شاعر معاصر معرفی کرده بود. با 15 نفر مصاحبه شد که تمام آنها شاملو را بالا بردند اما به هیچ انتقادی در این مستند پرداخته نشد. حتی یکی از مصاحبه کنندگان میگفت شاملو دومین شاعر بزرگ ایران بعد از حافظ است!
آخرین سخنرانی احمد شاملو در دانشگاه برکلی قابل توجه است. در این سخنرانی موسیقی نی نوا حسین علیزاده را مسخره میکند و میگوید این اصل
☺
من حالم خوبه...
ولی تو باید بری...! :(:
.
خیلی وقتا خیلی چیزارو نمیشه بیان کرد...
یه طوری که انگار هیچ واژه ای نمیتونه حسشو لمس کنه...
حسی ک الان دارم... نمیدونم...
مثلا فرض کن یه چیزی رو خیلی دوس داشته باشی... بهت آرامش بده... باهاش زندگی کنی... ولی مال تو نباشه!!
تا میام آرامشو بغل بگیرم و لمسش کنم، میبینن آغوشم خالیه و آرامشه دود شده رفته هوا!!
هوا که ابریه... من به غم انگیز ترین حالت ممکن شادم...!!
حتی اگه همه ی وجودم با همه ی وجودش سرم داد بزنه ک این شادی ما
درود همراهان گرامی#نقد_شعر #انجمن_ادبی_شعر_باران #مدیریت_برنامه ؛#بانو_مریم_راد #مورخ؛۹۸/۱۰/۱۵یکشنبه#ساعت_شروع ؛(۲۱:۳۰)♦️♦️♦️میخواهم یلدا را بفروشمتا دهان پسته ها بسته نماندتا هندوانه ها ڪه تو زرد از آب در آمدند خون انارها را نمڪندمیخواهم یلدا را بفروشمتا پدرم از گونه هایش لبو را برداشت ڪندو برادرم صدای پچ پچ تخمه ها را بشنودمادرم ماهی ها را بخواباند در سبزی های معطر و سیر _برای خواهرم لالایی بخواندمیخواهم یلدا را بفروشمیلدا در مو
(1310_1384ه.ش)
این شاعر مترجم ایرانی در بخش دهرود شهرستان دشتستان بوشهر متولد شد. او پس از گذراندن دوره ی دانشسرای مقدماتی شیراز به آموزگاری پرداخت و در سال 1339به تهران آمد و در دانشسرای عالی به تحصیل پرداخت و در مقطع کارشناس رشته زبان و ادبیات انگلیسی فارغ التحصیل شد. ..
ادامه مطلب
عید مبعث پیامبر اسلام(ص) تبریک و تهنیت باد
شب هست و شبی زیبا، طربانگیز، روح افزا! وه! وه! چه شبی نبکو، روشن ترین شبها! از یمن وجود تو، شیدا شده عالم ها در سایه ی احمد شد، اسماء خدا پیدا خورشید غروب کرده، از ساحت شمس اومهتاب خضوع کرده، از طلعت آن مهسا ما را چه رسد گوییم، مدحت رسولاللهما شب پرگان هستیم، او نور جهان آرا در زیر لوای تو مجموع شده هر فردآن روز شود واقع، آن «طامةُ الْکبری»! تو خیر البشر باشی، سوگند به کلام اللهمجنون جمال تو ج
به نلم خدایی که جان آفرید خدایی که نیکی در ما دمید
به نامش که دادش مرا سرنوشت بدادش خوبی در انسان سرشت
بخوانش به لیل و نهارش دعا که هست آفرینش به نام خدا
شاعر: حامد اصغرزاده
در گفت و گو با ایبنا مطرح شد:
بهترین شعرهایی که محمدعلی بهمنی در سال ۹۷ خوانده است.
(تاریخ انتشار: جمعه ۲ فروردین ۱۳۹۸)
محمدعلی بهمنی با بیان اینکه مهمترین ویژگی یک شاعر این است که نشان دهد در عمق شعرش برای نسلهای بعد چه دارد، از بهترین شعرهایی گفت که در سال ۹۷ خوانده است.
محمدعلی بهمنی در گفتوگو باخبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، اظهار کرد: پارسال بیشتر وقتم را صرف مطالعه مجموعه شعرهای مریم جعفریآذرمانی کردم و معتقدم که اگر کسی شعرهای او
دوسنت اگزوپری با تمام ماجراجوییهایش که خوشبختی تجربه کردنشان را داشت جایی در زمین انسانهاست که بیم میدهد از روزمرگیها را تسلیم شدن و بودن چنان که میخواهند و شاید نمیخواهی و نمیدانی و فراموش کردن زیستن به آن سان که زیستنی است. این که در نهایت کسی نخواهد بود و ماند تا شانه هایت را تکان دهد و بیدار کند شاعر و آهنگساز و کیهان شناسی که در وجودت خفته است و به انتظار نشانهای یا ندایی است تا برخیزد و روزمرگیها را چنان که شایستهاند
- خواهر شه خراسان:
حرفهای نگفته بسیارند،
بغضهای نهفته بی پایان؛
دریاب خواهر شه خراسان(ع)
- خاک قم:
قم را که مدفن دخت کاظم است
خاک اش بوی گل یاس می دهد
معصومه حسی پر احساس می دهد
- معصومه(ع):
معصومه با عصمت عجین است
از غربت اخو اندوهگین است
او خواهر نور هشتمین است
- خواهر خورشید:
او خواهر خورشید و ماه است
شیعه را قم قبله گاه است
از لطف و مهر معصومه
- قطعه ای از بهشت:
بانو! تو از اهل کریمان بهشتی؛
از برکت وجود نازنین ات
قم را قطعه ای از بهشت نوشتی
سلام دوستان.
از لطف وهمراهی همتون سپاس گذارم.دوستانی لطف کردن و درخواست مطالب بیشتری در مورد روستای قزوینه و مردمش دارن.بنده در مورد روستای قزوینه،فرهنگ،هنر،ادبیات،عرفان،آداب ورسوم،حیات گیاهی وجانوری،کوهها،تاریخ و.......کتابی آماده چاپ دارم با عنوان«دیار دیاری».در اینجا از دوستان علاقمند خواهشمندم هرمطلبی درمورد قزوینه و قزوینه ایها اعم از عکس(اشخاص ومناظرجدید وقدیم روستا و مزارع و کوهها)،شعر،متن ،معرفی شعرا وهنرمندان ونویسندگان دا
مانده ام تنها
به چه مانند کنم این غم تنهایی خویش
به کجا بگریزم
مقصد یار کجاست
شاید آن گوشه نورانی میخانه یار
خلوتی باشد به کنار
تا رها سازم اندوه دلم را
چو خزانی که در آن برگ ها
از غم هجر تو بی تاب کنان
فتادند زمین
مانده ام تنها
شاعر : ابراهیم حجتی نژاد
«مثل مادر مهربان»
پدیدآور: طیبه شامانی؛ ناشر سوره مهر؛ تعداد صفحات ۳۲کتاب مثل مادر مهربان اثر طیبه شامانی، مجموعهای از اشعار ویژه کودکان است که برای گروه سنی (ب) تهیه شده و ویژگیهای یک اثر جذاب و خواندنی برای کودکان را دارد. شاعر توانمند و خوش ذوق توانسته در این اثر، اشعاری آموزنده را که در آنها موارد آموزشی به صورت غیرمستقیم مطرح شده، برای کودک بسراید.شاعر، مفاهیمی مانند کرامت انسانی، میهندوستی، مهارتهای زندگی، پایبندی به ارزش
درباره این سایت