نتایج جستجو برای عبارت :

شعرکوردی ۳(از زانا قزوینه)

❆ #خنده:
 
 
ارزش خنده ام راکسی نفهمیدبه اجبار عکاس استاگر می‌خندم سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)#شعر_سپکو@ZanaKORDistani63سپکوسرای میخانهکانال شعرهای سپکو(سپید کوتاه) سعید فلاحی(زانا کوردستانی)https://t.me/sepkomikhanehhttps://www.instagram.com/zanakordistani?r=nametaghttp://mikhanehkolop3.blogfa.com
❆ #آفتاب:
 
سیلی سر خ آفتاب آبروداری  میکندصورت آفتاب سوخته ی کهدستفروش عمر سیاهش است
 
 #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)#شعر_سپکو@ZanaKORDistani63سپکوسرای میخانهکانال شعرهای سپکو(سپید کوتاه) سعید فلاحی(زانا کوردستانی)https://t.me/sepkomikhanehhttps://www.instagram.com/zanakordistani?r=nametag
❆ #دیوار:
 
دیوار سکوت کردوقتی که قاب کردمنبودن هایت رابر دیوار دلم #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)#شعر_سپکو@ZanaKORDistani63سپکوسرای میخانهکانال شعرهای سپکو(سپید کوتاه) سعید فلاحی(زانا کوردستانی)https://t.me/sepkomikhanehhttps://www.instagram.com/zanakordistani?r=nametaghttp://mikhanehkolop3.blogfa.com
#باران:
بیا باران را 
از انحصارِ چتر 
بیرون بیاوریم
من تشنه ی شعرهای بارانی ام
 
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
#شعر_سپکو
@ZanaKORDistani63
سپکوسرای میخانه
کانال شعرهای سپکو(سپید کوتاه) سعید فلاحی(زانا کوردستانی)
https://t.me/sepkomikhaneh
https://www.instagram.com/zanakordistani?r=nametag
http://mikhanehkolop3.blogfa.com
❆ #غربت:
 
این را باور کن که غربت اماز پشت دری آغاز می‌شودکه از آن بیرون می رویبی توخانه گوری است تاریکو من در غربتی غریب گرفتار
 #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)#شعر_سپکو@ZanaKORDistani63سپکوسرای میخانهکانال شعرهای سپکو(سپید کوتاه) سعید فلاحی(زانا کوردستانی)https://t.me/sepkomikhanehhttps://www.instagram.com/zanakordistani?r=nametaghttp://mikhanehkolop3.blogfa.com
❆ #زمستان:
به زمستان همجوانه خواهم زد،به گرمای خورشیدی کهگاه گاه می‌تابداز روزنه ی چشمانتبر پیکره ی زمستانی ام...
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)#شعر_سپکو@ZanaKORDistani63سپکوسرای میخانهکانال شعرهای سپکو(سپید کوتاه) سعید فلاحی(زانا کوردستانی)https://t.me/sepkomikhanehhttps://www.instagram.com/zanakordistani?r=nametaghttp://mikhanehkolop3.blogfa.com
❆ #دوست داشتن تو:
 
دوست داشتن توهر روز من رامی‌میراند و زنده می‌کندرستاخیزی استدوست داشتن تو #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)#شعر_سپکو@ZanaKORDistani63سپکوسرای میخانهکانال شعرهای سپکو(سپید کوتاه) سعید فلاحی(زانا کوردستانی)https://t.me/sepkomikhanehhttps://www.instagram.com/zanakordistani?r=nametaghttp://mikhanehkolop3.blogfa.com
❆ #تمام:از تمامیِ تومهر می باردو سیراب می کندتمامی مرا. ❆ #سایه:سایه نیستم اما نفس می کشم هنوزدر سایه ی عشق ❆ #آتش:من آتش امو غرق خاکستر خویشرحمی بنماآبی بگردبر آتش این دلِ ریش #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)#شعر_سپکو@ZanaKORDistani63سپکوسرای میخانهکانال شعرهای سپکو(سپید کوتاه) سعید فلاحی(زانا کوردستانی)https://t.me/sepkomikhanehhttps://www.instagram.com/zanakordistani?r=nametaghttp://mikhanehkolop3.blogfa.com
 ❆ #شهر:شهری است شبمابین پلک های توچشم که می بندیسیاه می شود شهر روشنم ❆ #دور:ای نزدیکترین دور به منآمدنت را برسانتا جوانی ام دور نشده است ❆ #باران:باران می باردو دلم گرفته تر استاز روزهای بارانی #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)#شعر_سپکو@ZanaKORDistani63سپکوسرای میخانهکانال شعرهای سپکو(سپید کوتاه) سعید فلاحی(زانا کوردستانی)https://t.me/sepkomikhanehhttps://www.instagram.com/zanakordistani?r=nametaghttp://mikhanehkolop3.blogfa.com
 ❆ #باغ:سکوت قناری در این باغاز قیر و قار کلاغ نیستدیر زمانی است دیگردرخت ها را ایستادهسر می‌زنند در باغ ❆ #خیال:خیال توسالهاستبی خیال من شده است ❆ #درد:نبودنت دردی استبی امانتا نیایی تسکین نیابداین درد #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)#شعر_سپکو@ZanaKORDistani63سپکوسرای میخانهکانال شعرهای سپکو(سپید کوتاه) سعید فلاحی(زانا کوردستانی)https://t.me/sepkomikhanehhttps://www.instagram.com/zanakordistani?r=nametaghttp://mikhanehkolop3.blogfa.com
☑️ #گیسویت:
چشم تو در گیسویت
جاری است
و شب گیسویت در دل تنهایی من

☑️ # نخ:
 
پیراهن نخی ات را،
نگه دار برای من
تا روزی که صدای من
نخ نمای دوری ات شود

☑️ #اقیانوس:
جا گذاشته ام در اقیانوسی
دلم را 
اقیانوس آرام چشمان تو

☑️ #دریا:
تو به دریاهای طوفانی می اندیشی
من به ماهی های بی دریا

☑️ #شعر:
من شعر ناتمام عشق ام
تو قافیه ام باش
ردیف می شود
به نام تو
شعر زندگی

#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
#شعر_سپکو
@ZanaKORDistani63
سپکوسرای میخانه
کانال شعرهای سپکو(سپید
❆ #سیاه:نینوا رنگ سیاهی بودبر صورت تاریخبه دست مردمی رو سیاه ❆ #قرآن:سرِ قرآن را نیزه کردندبه کربلامدعیان پیروی از قرآن ❆ #جهل:جهل که باشدکوفه و کربلا فرق نداردپروانه را می زنند سربه جهل #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)#شعر_سپکو@ZanaKORDistani63سپکوسرای میخانهکانال شعرهای سپکو(سپید کوتاه) سعید فلاحی(زانا کوردستانی)https://t.me/sepkomikhanehhttps://www.instagram.com/zanakordistani?r=nametaghttp://mikhanehkolop3.blogfa.com
#دست:
دست برکه نرسید
به  ماه شب چهارده
بر دف سینه کوفت
با دست لرزانش

#نزدیک:
نزدیکتر بیا
مسافت دوریت‌ 
به آخر دنیا برزخی من
خیلی نزدیک است
                                                       
#پرواز:
پرواز طریق خواستن است
ذهن پروانه پیله نداشت
وگرنه هیچ کرمِی
اهل پرواز نیست

#پشت:
پشت به من کرده ای
وقت رفتن ات
و آب شدم من
پشت سرت

#تنگ:
چنان به تنگ آمد
از درد فراقت
که سنگ شد
دلِ تنگ ام

#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
#شعر_سپکو
@ZanaKORDistani63
سپکوسرای میخانه
کا
 
❆ #تصویر: هرچه تصویر راشسته ام از ذهندر قاب دلم تنهاتصویر تو را آویخته ام ❆ #تردید:تردید نکنپرده ی شک را بزن کنار می ترسم بکُشد ما را روزیدردِ تردید ❆ #رویا:کلاغی که رویاهایم رادر گوشهٔ باغ چال کرد کاش می دید چقدر رویایم شاخه کشیده است #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)#شعر_سپکو@ZanaKORDistani63سپکوسرای میخانهکانال شعرهای سپکو(سپید کوتاه) سعید فلاحی(زانا کوردستانی)https://t.me/sepkomikhanehhttps://www.instagram.com/zanakordistani?r=nametaghttp://mikhanehkolop3.blogfa.com
☑️ #روز:
روزگارم را
اگر نیایی
روزمرّگی خواهد کشت

☑️ #گونه
هنوز گونه ام تَر است
از گونه ای که رفته ای

☑️ #خیال:
خیس از خیال تو ام
برگرد  روزی
من و این خانه
مدتهاست که آمدنت را
خیال می بافیم

☑️ #آب:
آب از سر من گذشته است 
و دستهایم
در غمی بزرگی غرق شده اند
باران خیس کرده
تمام روزهای آفتابی ام را 
و آرزوهایم را آب برده

☑️ # جان:
جان ام را
اینهمه درد گرفته
که مداوا نمی شود 
نمی دانم 
غم نان را بخورم 
یا 
غم جان را

#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
#شعر_
☑️ #روز:
روزگارم را
اگر نیایی
روزمرّگی خواهد کشت

☑️ #گونه
هنوز گونه ام تَر است
از گونه ای که رفته ای

☑️ #خیال:
خیس از خیال تو ام
برگرد  روزی
من و این خانه
مدتهاست که آمدنت را
خیال می بافیم

☑️ #آب:
آب از سر من گذشته است 
و دستهایم
در غمی بزرگی غرق شده اند
باران خیس کرده
تمام روزهای آفتابی ام را 
و آرزوهایم را آب برده

☑️ # جان:
جان ام را
اینهمه درد گرفته
که مداوا نمی شود 
نمی دانم 
غم نان را بخورم 
یا 
غم جان را

#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
#شعر_
 ❆ #شبیه:شبیه من دلتنگ می شوی روزیقبول کنانسان به آنچه باور داردشبیه می شود ❆ #شعر:نسیمِ شعرمضعیف‌تر از آن استکه پنجره‌ی دلت رابه لرزه درآوردکاش یک‌باره شعرم طوفان می شد ❆ #جمعه:جمعه هاحول حضور تو می چرخدبیا تا رها شوداز اینهمه انگِ دلتنگیجمعه ی بیچاره #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)#شعر_سپکو@ZanaKORDistani63سپکوسرای میخانهکانال شعرهای سپکو(سپید کوتاه) سعید فلاحی(زانا کوردستانی)https://t.me/sepkomikhanehhttps://www.instagram.com/zanakordistani?r=nametaghttp://mikhanehkolop3.blogfa.com
❆ #دیوار:دیوارهای کوچه می دانندآنکه ایستادهسرِ قرار، منمآنکه جا زدهاز سایه ی دیوار تویی ❆ #نان:طعم نان بیات گرفته است زندگیِ مناز بس که سفره‌ٔ خالی‌ِ مانان گرم به خود ندیده است ❆ #عبور:عبور ات به حوالی ام خوردخواهی دیدپهن کرده امبساط تنهایی ام رااما کوچه در قُرق خیالتبی عبور است #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)#شعر_سپکو@ZanaKORDistani63سپکوسرای میخانهکانال شعرهای سپکو(سپید کوتاه) سعید فلاحی(زانا کوردستانی)https://t.me/sepkomikhanehhttps://www.instagram.com/zanakordistani?r=namet
#مو:
خرمن موهایت را
پریشان نکن 
که شانه تُرد احساس برکه
تعادل نگاه شب را
به‌هم می ریزد 
هر تار موی تو

#اوج:
اوجِ جهل
کوتاه آمد
وقتی آفتاب علم
اوج گرفت

# تکرار:
تکرار میکنم 
این را بارها
جهانم بی تو
غمی تکراری است

#آمدنت:
آمدنت را برسان
اینجا مردی
تمام شعرهایش را
نذرِ آمدنت کرده است

#هوا:
در هوای تو سپرده ام
به بغض
شعرهای سر به هوایم را

#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
#شعر_سپکو
@ZanaKORDistani63
سپکوسرای میخانه
کانال شعرهای سپکو(سپید کوتاه) سعید فلاحی(زا
#شیر:
شیر می باید بود
در این جنگل
گربه ی دست آموز است
شیرِ در سیرک

#پیله:
پیله کرده ام
به دیدارت
زودتر به مقصد می رسند
پروانه هایی
که پیله می کنند

#دریا:
در نگاه ام دریا
آغوش تو است
و موجهایش، موهایت
که من
دل به دریای تنت زده ام.

#شب:
و من هر شب 
در اضطراب کودک درونم 
پاهای تاول زده ای را می بینم  
از دختران قبیله ام
که برهنه می رقصند
در سکوت غمگین شب

#بی خیال:
بی خیال
این دل
بی خیالِ تو نمی شود

#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
#شعر_سپکو
@ZanaKORDistani63
سپکوس
#باران:
بیا باران را 
از انحصارِ چتر 
بیرون بیاوریم
من تشنه ی 
شعرهای بارانی ام

#پنجره: 
شیشه ی پنجره
آبستنِ نبودن های مکرّرت شد
بیا و فارغ کن
این پنجره های پا به ماه را

#خیس:
مزرعه خیسِ باران
و رفت کلاغ
گونه های مترسک
خیس شد از اشک تنهایی 

#شعر:
زنان قبیله ی شعرم
همچنان آبی می پوشند
سرخ می بوسند
شعرم را بر لبهایشان.

#خیال:
بارانِ خیالت می بارد 
یکریز در 
کوچه های خیالم

#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
#شعر_سپکو
@ZanaKORDistani63
سپکوسرای میخانه
کانال شع
#شیر:شیر می باید بوددر این راز بقای دنیاگربه ی دست آموز استشیرِ در سیرک  #نان:- به کودکان زباله گرد: به دنبال نان ته مانده ایستکه جامانده بوددر سفره ی نان دیگران   #اشک:اشک هایم بند نمی آیدجای خالیت  پر می شود هر روزبا نم نم اشکم  #قطار:زنی در قطارپشت پنجره های غبار گرفتهبه نظاره ایستاده بودنمی‌داند مقصدش کجاستکاش ایستگاه بین راهی نداشتاین قطار پر تردید  #نهنگ:نهنگ به گل نشستعشق دریاساحل نشین کردنهنگ را #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)#شعر_سپکو
#سر:
سر به هوایم کردی
به خیالت بگو
گاهی در تب و تاب رویا
سری به خواب من بزند

#چشم:
مژگان چشمانت
عشق را ماهرانه
بر ایوان مداین دل
و آب و آیینه چشمم دوخته است

#سکوت:
به دیوار ترک خورده سکوت
تکیه داده ام
واژه های دلتنگی
همراهی میکنند
با آواز پر هیاهو غصه
قصه سکوت ام را

#دلتنگی:
طوفان دلتنگی
شاخه های صبرم را
به پنجره خاطرات میکوبد
و تو فراموش کرده ای
در قهقهه ی خوشیهایت
هق هق دلتنگی ام را

#خدا:
آغوش خدا همیشه باز است
اگر بنشینی 
عاشق وار پشت درب
با
• منتظر:
 
چهار سهل استچهل سال هم بیایددر انتظار بازگشتت، می مانمتا استخوان هایت رااز لوث ترکش های زنگ زده ی بیالایمو بذر گل های سوسن و یاس را در چشم های خشک ات بکارمو پیشانی بند سرخ یا حسین(ع)بر پیشانی اتگره زنم. سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
تو درخت سبز تناوریکه شاخه‌هایت در هر بهارگنجشک های شهر را بی منت، به مهمانی می‌خواندو منپیرمردی خسته را می‌مانمکه شخم زدهتمام خاک سرزمین اش رااز غرب تا شرقو اکنون زیر سایه ی آن درختخستگی یک روز سخت را از تن بیرون می‌‌کند.
 #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
- عشق کهنه:
پاییز از راه رسید             مثل مردی غمگینکه سالها پیش عاشق شده است∞                از عشق عکسی دارد                       کهنه،                             از دختری که سالها پیش گفته بود:                         "دوستت دارم".
 
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)#هاشور_در_هاشور#شعر_کوتاه
اندوه:
به گمانم اندوهپرنده ای است تنهادر غم جفت اش، غمگینکه حدِ فاصلِ دو کوچ...بال هایش را سست می کند.
 
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)┏━━━━━━━━━━•┓@ZanaKORDistani63@mikhanehkolop3https://www.instagram.com/zanakordistani?r=nametaghttp://mikhanehkolop3.blogfa.com┗••━━━━━━━━━━━━━━━━━━━━┛
❆ سرگذشت:
 
خیابان های شهرپر استاز آواز تنهایی منچگونه نمیشنوی,سرگذشتم را؟!نقل زبان تمام گنجشک های شهر است.
 
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)#شعر_کوتاه┏━━━━━━━━━━•┓@ZanaKORDistani63@mikhanehkolop3https://www.instagram.com/zanakordistani?r=nametaghttp://mikhanehkolop3.blogfa.com
 • منتظر:
 چهل سال هم بگذرد (چهل سال گذشته و من هنوز منتظرم)منتظرت می مانمتا نفست رالبخندت رااستخوان هایت رااز لوث ترکش های زنگ زده ی بیالایمو در چشم هایت سوسن و یاس بکارمو پیشانی بند سرخ یا حسینت را دوباره گره بزنم.
 
 #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
 رفتنت، بل فاجعه بوداتفاق که نه!مثل خشکسالی‌های ممتدمثلِ،،، سوءتغذیه ی                  درخت!. وقتی که رفتی دنیای من چهار دیواری شد درانحصارِ تاریکی. تو که رفتی  همه چیز دنیا عجیب شد مثل آوار زده‌ایی کهلاشه‌اش را از زیر خاک بیرون می‌کشد، برای :     --خاک سپاری!
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
❆ مرهم:
 
تمامِ خیابان های شهر را هم که قدم بزنم،باز به بازوان تو محتاجم...به آغوشت،که دردم را تسکین می‌دهد!مرا بی تو بودن راهیچ کاری نیست!
 
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)#شعر_کوتاه┏━━━━━━━━━━•┓@ZanaKORDistani63@mikhanehkolop3https://www.instagram.com/zanakordistani?r=nametaghttp://mikhanehkolop3.blogfa.com┗••━━━━━━━━━━━━━━━━━━━━┛
انتظار دیدنت:
پشت هر پنجرهکه باز کنی مرا می بینیبه انتظارم نشسته ام!دیدنت را
 
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)┏━━━━━━━━━━•┓@ZanaKORDistani63@mikhanehkolop3https://www.instagram.com/zanakordistani?r=nametaghttp://mikhanehkolop3.blogfa.com┗••━━━━━━━━━━━━━━━━━━━━┛
- دلتنگی تمام نمی‌شود:
دلتنگی در و پنجره نمی شناسد از هر رُوزنه‌ای به جانت می‌ریزدامانت را می‌بَردجان به لبت می‌کندتمام می‌شویاماتمام نمی‌شود!تا که دلیل دلتنگی‌ات را بیابی.
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)#هاشور_در_هاشور#شعر_کوتاه
رفتن تو:
رفتن تو 
اتفاق بزرگی است 
فاجعه ای بی پایان
مثل خشکسالی های ایران
مثل سوء تغذیه کودکان آفریقا
وقتی تو رفتی خانه ی ما چهار دیواری ای شد 
بی در و پنجره،
تو که رفتی  
همه چیز دنیا عجیب شد 
مثل آوار زده ایی
که جنازه اش را از زیر خاک بیرون میکشند 
که به خاک بسپارند 

سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
- بطلان یک فرضیه:
قبل از تو        از عشق               از شعرو تمام زن‌های جهان بیزار بودم تو آمدی و با آمدنت، تمام فرضیه هایم راباطل کردی! #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)#شعر_کوتاه┏━━━━━━━━━━•┓@ZanaKORDistani63@mikhanehkolop3https://www.instagram.com/zanakordistani?r=nametaghttp://mikhanehkolop3.blogfa.com
❆ دوست داشتنت:
 
دست خودم نیست!جلویش را نمی توانم بگیرمهر جا که باشدفرقی نمی کند!دوست داشتنتاز من سر ریز می شود. #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)#شعر_کوتاه┏━━━━━━━━━━•┓@ZanaKORDistani63@mikhanehkolop3https://www.instagram.com/zanakordistani?r=nametaghttp://mikhanehkolop3.blogfa.com
 شُکر تو رو خداکه دادی به ماای خدا جونمای مهربونماین همه نعمتدر اوجِ کثرتتگرگ و بارونبرفِ زمستونجنگل و دریادریا و صحراکوه های بلندعسلِ چون قندگندم و ذرتاین همه نعمتتو دادی به ماشکر تو رو خدا.
 
 سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
❆ لب های شراب آلود:
 
هرگز شرابی ننوشیده امکه مست شومهمین لب های پر از مَی توشراب آلود ترین خُم دنیاستبوسه ام برسان.
 
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)#شعر_کوتاه┏━━━━━━━━━━•┓@ZanaKORDistani63@mikhanehkolop3https://www.instagram.com/zanakordistani?r=nametaghttp://mikhanehkolop3.blogfa.com
جوانه عشق:
تو دختر پاک اردیبهشت
من پسر سبز پاییز
تو دانه ی ناشکفته
من باران ناچکیده
باد تو را آورد
ابر مرا بارید
سبز شدیم پیوسته
جوانه زدیم در عشق
زرد شدیم به سرود خزان
یخ زدیم به سرمای زمستان
و بارها در آغوش هم
مردیم 
و زنده شدیم.
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
- بطلان یک فرضیه:
 
قبل از تو        از عشق               از شعرو تمام زن‌های جهان بیزار بودم تو آمدی و با آمدنت، تمام فرضیه هایم راباطل کردی! #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)#شعر_کوتاه┏━━━━━━━━━━•┓@ZanaKORDistani63@mikhanehkolop3https://www.instagram.com/zanakordistani?r=nametaghttp://mikhanehkolop3.blogfa.com
❆ بگو دوستم داری:
 
باز هم بگودوستت دارمبرای هزارمین مرتبهراستش، دوستت دارم های تو راست هم که نباشد به دلم می نشیند. 
 
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)#شعر_کوتاه┏━━━━━━━━━━•┓@ZanaKORDistani63@mikhanehkolop3https://www.instagram.com/zanakordistani?r=nametaghttp://mikhanehkolop3.blogfa.com
تهرانزنی است هوس‌انگیزکه به ورطهٔ نابودی می‌کشاندعاشقانش راو هر غروببا زیبایی اشمسحور می‌کندمی‌رباید دلِ از عابران غریبه،و چون به بر کشیدمی‌زند خنجر درد،بر پشت تک تک عشاق‌اش...
تهران زنی است هوس انگیزکه پوشیده،زیباترین لباس هایش رااما بر تن داردزخمِ چرک و کثافت ها تهرانزنی است هوس‌انگیزتهرانزنی استاز جنون لبریز... سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
کفش های چرم سیاه رنگ را از پای مرد بیرون کشید و شروع به واکس زدن کرد. مرد به سیگارِ برگ‌اش پک عمیقی زد و کفاش قطرات اشک گونه های از سرما یخ زده‌اش را گرم کرد؛ وقتی چشم‌اش به مارک کفش های مرد افتاد... کفش بلّا!تا پارسال مرد کفاش یکی از کارگران کارخانهٔ کفش بلّا بود. اما بخاطر واردات بی رویه، ورشکست و تعطیل شد. او هم از کارخانه اخراج...با حسرت کفش ها را جلوی پای مرد، جفت کرد و گفت: خدمت شما آقا!
 
 سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
- تنهایی مضطر:
یادِ تودردی است مچاله!میان قفسهٔ سینه‌املبریز از یک تنهایی مظطر!و تمام روزبی توکارِ من استشانه کردنِموهای سیاهِ تنهایی،و لاک زدنِناخن های کبودششاید فراموشم شوداین تنهایی پر اضطراب راو دوستت دارم هایی پر از افسوسکه از چشم هایم سرازیرنددر فراقت... #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
عزیزترینم!تا وقتی عطر نفس‌های تو در هوا جاری است، حالِ من و گنجشککان خیابان خوب است.خوب که می‌گویم نه آنچنان که آرامشی در زندگی باشد؛ نه! بلکه آن اندازه که به امید دیدار تو زنده ام، وگرنه این شهر و آدم‌ها و خیابان‌های تکراری هیچ لطفی برای زندگی ندارند.
 سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
مرا ببخش... که بیزارم از خانه‌ای که تو در آن نیستی!از پنجره‌هایی که بسته اندو تو در آن پیدا نیستی!و دلخوش نمی‌کند مراعطر هیچ یاسی
 مرا ببخش...که هزار تکه‌ام،و هیچ اتفاقی بیدار نمی‌کندنیمه‌ی در خود فرو رفته‌ام را و هیچ دکتری با قرص‌های لعنتی اش،کاری از دستشان بر نمی‌آید...
 مرا ببخش...که با موسیقی لبخندتنمی‌رقصمو تنهاتکیه می‌دهم،به درخت خیالاتم و فکر می‌کنم به تمام روزهایی که «فانوس» سهم ما از روشنی بود...
 #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی
مادرم مرد بود...
له باوکم پرسی
- پیاو به چکه سیک الین؟
وتی: روله که م؛ پیاو او که سه یه که خوی 
له ریگه ی ئاسایشو هیوری بنه ماله خوی فیدا بکات.
له لای خوم بیرم که رده وه؛
خوزگه منیش وه کو دایکم
پیاو بوایه م
₪ برگردان فارسی:
از پدرم پرسیدم:
- مرد به چه کسی میگویند؟
گفت: دلبندم
مرد کسی است که
خود را
فدای آسایش و راحتی
خانواده میکند
منم اندیشیدم
کاش منم
مانند مادرم
مرد بودم
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
#شعر_سپید
خوبم:
خوبم؛
شبیه فانوس کنج انباری
که دل پری از لامپ ها دارد
خوبم، 
شبیه گلدان کنار پنجره
که با حسرت
گل های آفتابگردان مزرعه را می نگرد
خوبم؛ 
شبیه قایق خسته
در خشکی 
که می داند دیگر به آب نمی افتد
خوبم؛
شبیه نوار کاستی
که سال هاست آواز عشق اش
در پس خاطره ها جا مانده
خوبم...
تو چطوره؟!
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
❆ حسن(ع):نام حسن پر از فیض خداستحسن در مـذهـبم آب بقاستاینکه گویم نه غلو باشد، نهدل ما در به درِ مجتبی است ❆ خون حسین(ع):«مابینِ زمین و آسمان می خواند»سجاد به تب و چشمِ گریان می خواندای خلقِ خدا خون حسین می جوشدزینب چه حزین برادر جان، می خواند. ❆ لاله ها:سلام اللهَ بر هر چشمی که تر شد! بر آن یادی که با حسین به سر شد!ز داغ لاله های طه و یاسیندلش غمگین و جانش شعله ور شد! #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)#دوبیتی_مذهبی
سکوت گنگ:
سکوت ام را ببین
پر است
از ناگفته های نگفته!

پرنده ی دلتنگ:
پرنده ی پر بسته ام
دلتنگ بام تو،
که بر چینم از آن
دانه های عشق را.

شمردن:
بی نهایت
دوست دارم
اما دریغ
که شمردن بلد نیستی!

مرگ کلمات:
میمیرند غریبانه
کلمات ام
در شعر نبودنت.

عشق مرده:
برای عشقی 
که در قلب من مرده است
کسی هست
شمعی روشن کند؟
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
- نابودی زولمت:
 
ای دل طاقت بار، شه وار چیده سه‌رزولمت نابود بؤد، وه پرشهٔ خوه‌رهوهو بایه‌قش، وه‌ی خاکه لاچودوه حول و قوهٔ خدای بانه‌سه‌ر
 
∞ برگردان:دل من طاقت داشته باش، که شب به پایان خواهد رسیدتاریکی با طلوع خورشید نابود خواهد شدصدای نحس جغد شوم از این سرزمین برچیده میشودبه خواست و ارادهٔ خداوند بزرگ
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
حق با چشم‌های توستو لب‌های گس اتو نگاهت که مزین است به غمحق با چشم‌های توستتو با آن مربای لبخندتو شکوه زیبای تخت جمشیدی اتدر غربتی تلخدر آغوش مادر حق با چشم های توستاما در این شهر سیمانیرویا، وهم و خیالبه کار نمی آیدزیر برف یادت، تنی را گرم نمی کندو دستان مهربانتچتری خوب برای روزهای بارانی نیست حق با چشم های توستاما اینجا حق تقدم با چشم و ابرو نیستاختیار و انتخاب بر باد شدو از گلویمانجز اندوه نمی‌بارد حق با چشم های توستاما اکنوندر این
 سلام...امیدوارم حالِ تو و گلدانِ شمعدانی‌ها خوب باشد. همین‌که تو خوب باشی، حالِ من هم خوب خواهد بود. هر شب با شب‌بوهای باغچه برایت سلامتی آرزو می‌کنم. این روزها بیش از هر وقت دیگری، دلِ پر آشوبم بهانهٔ آمدنت را می‌گیرد. آمدی آفتاب با خود بیاور که هوای اینجا خیلی سرد است. اینجا قحطی عشق است و خانهٔ یاکریم‌های عاشق ویران‌.تو بیا تا از این سرگردانی نجات پیدا کنیم. سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
 ❆ بهانه:نارنگی بهانه استبوی عشق می‌دهنددستان توپوست بگیر این فاصله ها رامن به فصل فصل آغوش تو محتاجم. ❆ مرهم:تمامِ خیابان های شهر را هم که قدم بزنم،باز به بازوان تو محتاجم...به آغوشت،که دردم را تسکین می‌دهد!مرا بی تو بودن راهیچ کاری نیست! ❆ راه:کدامین راهتو را به کلبهٔ قلبم می رساند؟ من، کلبه ای متروکم منتظر آمدنتاز پای در آورده مراانتظار. #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)#شعر_کوتاه┏━━━━━━━━━━•┓@ZanaKORDistani63@mikhanehkolop3https://www.instagram.com/zanakordis
بی تو...
گیرم که آفتاب بر آید
و از لقاح با افق
در سایه روشن سحر، صبح را بزاید
مرا چه سود!؟
بی تو همه روزهایم 
تاریک است.

باران چشمانم:
چتر چکارم می آید!؟
وقتی که باران
از چشمانم می بارد!!!

سیل:
باران که از نگاهت بارید
تمامِ خاطراتم را
سیل برد

تنهایی مترسک:
کلاغ از مزرعه رفت
و گونه های مترسک
از اشک تنهایی خیس شد

تنهایی اتاق:
چشمهایم در قاب پنجره
هر روز خیره می ماند
به انتهای کوچه
- دلم آمدنت را گواهی میدهد!
اتاق این را می گوید!!!
سعید فلاحی (زانا کور
برایم گریه کردی ، باز تو امشب رد پای اشکات رو گونه س هنوزصدای هق هقت را می شناسمچشات زیر بارون اشک هر روز میون ناله های هر شبه توخدایا گفتنت را می شناسممخواه پنهان کنی از من غمت راجریحه دار میشه روحه احساسم دلت در حسرت پایان هجر استتمنایی جز دیدارم نداریتموم سال و ماه و روز و هفته‌تمنتظری سر رو شونم بذاری نمی خوام تو رو غمگین ببینمنگاه عاشقت بگذار بخندهبشور از سر و صورت گرده غصهبزار دنیا در دردو ببنده سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
 
دلم گرفته از غم نشسته ام به ناکجادوباره شد جدایی ویکریز بگم خدا خداااا دلم پره از غم و همغم نبودن و ندیدنتمیون لحظه های بی کسیاومدن و خندیدنت کجایی ای مهربونممونس شب‌های سرد منداشتن تو خوشبختیهتسکینی تو به درد من صدات که آرومم می‌کنهدستات گرمای بی کسیهتو این بحران بی کسینبودنت بد حسیه نشونم و خوب بلدیتو نباشی، آواره امبیا و پیدا کن منوآرامشم، بیچاره ام دوا و درمان من توییبودن تو ی خواهشهگرفتن دستای توحس خوب آرامشه بیا و تعبیرش بکنخ
دنیا اگر تو را نداشتچگونه می شد خندید؟آفتاب کسل طلوع می‌کرد!پرنده در قفس می‌مردو جنگل همیشه در مه جا می‌ماند
 دنیا اگر تو را نداشتگلی نبودچشمه ای نمی‌جوشیدو آواز قناری‌ها راهیچکس جدی نمی‌گرفت.
 دنیا اگر تو را نداشتعطر‌ها بو نداشتند!گلفروش‌ها پژمرده می‌شدندو خاک، کتاب‌ها را می‌خورد!
 دنیا اگر تو را نداشت"فاصله" غمگین نبودهیچ‌کس دلتنگ نمی‌شدو سخت می‌شد، دلِ منسرد می‌شد، دست‌هایمو بوسه و آغوشفراموشم!
 دنیا اگر تو را نداشت...دنیا ج
به نام خداوند رنگین کمان
خداوند بخشنده و مهربان خداوند گل های رنگا و رنگخداوند پروانه های قشنگ خداوند ماه و خداوند آبآفرینندگارِ نور و آفتاب خداوند دریا و باد و بارانخداوند بخشنده ی مهربان خداوندی که از همه برتر استکه او اولین بوده و آخر است خدایا به ما مهربانی بدهدلی بزرگ و آسمانی بده دلی صاف باشد و زلال تر از آبدلی پر نور باشد و گرم چون آفتاب
 
 سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
سه گانی 002

- ثبت در کانال تلگرامی میخانه.

شعر نگفته:
از تو هر شعری که نگفتم،
در وجودم درد می ریزد؛
ذکر افسوس مرد می ریزد.

درد نان:
درد نان و سفره های خالی 
در خیابان ها پی کارند؛
بچه های کار بسیارند.

غم و درد:
این روزها بدون تو،
چیزی به جز غم نیست؛
دردهایم کم نیست.

پرنده:
پرنده در قفس،
پرواز که کم دارد،
در سینه غم دارد.

غم ها:
غم‌ها از بیکاری
می‌خواهند انگاری
پا بر قلبِ من بگذارند!.

#سه_گانی
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
@ZanaKORDistani63
@mikhanehkolop3
https://www
                             کودک درون
...   کودکی درضمیر من خفته است کودکی داغدیده ومفلوک،کودکی درخلال  وهمی گنگ،و مسیری گرفته و مشکوکنه هوایی برای پروازی، نه فضایی نه وسعتی دلخواهمثل دوران کودکی خودم،کودکی بر سکوی قربانگاهمن به او گفته ام که خوشبختی،انس بستن به بندو زنجیراستجایگاه گلایه مسدوداست، اینکه جان میکنیم تقدیر استجایگاه ورفاه میخواهی،چاره اینست پست وبدباشیچاپلوسی،ریاو بی رحمی،بزدلی،هرزه گی بلد باشیکودکم جست وخیزها دارد،دائما
دریا به دریااین کوه به آن کوهخونه به خونهلونه به لونهاین سو به آن سواین کو به آن کوبارون می بارهچک چک و چک چک از قلب ابرابه دامن خاکقطره به قطرهشُره به شُرهمی ریزه پایینرو تنِ زمینبارون می بارهچک چک و چک چک دونه به دونهرو بامِ خونهمی زنه باروناز تو آسمونصحرا به صحرابه امر خدابارون می بارهچک چک و چک چک.
 سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
 ❆ دلِ پر غصه:دلم پر غصه استاز قصهٔ نبودنتو باران می‌شودمی‌چکد از چشمانم‌. ❆ تنهاترین:بی تومیان بغضی اسیرمکه همیشه مرا می کوبدکه تو تهاترینی! ❆ مرگ مادر:مادرم که رفتدلخوشی هایم کوتاهو دلتنگی بزرگ‌ شدو کوهی به بزرگی یک بغضجایش را گرفت ❆ امروز و فردا:می گویم بیاتو می گویی که فردا!فردا که فردا شدای در گیر و دار هر فرداامروز مرا دریاب!کم کن امروز و فردا! ‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎ ‎‌‌ ‎‌ ❆ سلول انفرادی:این خانه بی توشبیه سلول انفرادی استو من اع
¤ مادرم مرد بود...
 له باوکم پرسی- پیاو به چکه‌سیک الین؟وتی: روله‌که‌م؛ پیاو او که‌سه‌یه‌که خوی له ریگه‌ی ئاسایشو هیوری بنه‌ماله خوی فیدا بکات.له لای خوم بیرم که‌رده‌وه؛خوزگه منیش وه‌کو دایکمپیاو بوایه‌م!. ₪ برگردان فارسی: از پدرم پرسیدم:- مرد به چه کسی میگویند؟گفت: دلبندممرد کسی است کهخود رافدای آسایش و راحتیخانواده میکندمنم اندیشیدمکاش منممانند مادرممرد بودم!. سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
#کلمه ای خواهم ساخت...

دلــم کلبـه ای می خــواهــد
کلبه ای خواهم ساخت
درون جنــگـل و باران
آن دورها
بـه دور از رنـگ آدم هــــا،
مـن و آوازِ شوکاها
مـن و آواز آب رود
مـن و یــک کلبــه ی پـــر دود
مـن و چــای قند پهلو
کنار خیام و حافظ با شاملو
بـه دور از ننــگ
به دور از نـــام،
به دور از غـوغــا و هر بلـوا،
بـسـان بــــرگ که از شاخه جــدا گــردد
درون مـن پُــر از شــورش
پُــر از فـریـــاد
درون جنـگل و باران
دلــم یـک کلبــه می خــواهــد.
#سعید_فل
بشکن چینی نازک تنهایی من را...
 اگر بتوانم تو را در یک کلمه توصیف کنم، بی تأمل خواهم گفت: «عشق»!آری، ای عشق هر بار در قنوت نمازهایم می خوانم: «ربنا آتنا فی دنیا لیلا و فی الآخرة لیلا و قنا عذاب دوری لیلا»باور کن، از اینکه عاشق توام احساس غرور می‌کنم.هر وقت یادِ تو می‌اُفتم؛ در ذهنم مهربانی خطور می‌کند. چگونه می‌توانم تو را تصور کنم و حسرتی غریب بند بندِ بدنم را نلرزاند؟!خودت بهتر می‌دانی که لحظات انتظار چقدر سنگین می‌گذرند. اگر گذرت به این ح
تو مبتلا به دوستت دارمی شده ای کشندهبر لب های کبودمردی مسلول
 اما باور کنتو را با همه دوری اتکه قِدمَتِ درد استدوست دارم! ای سکوت لاجوردی مسمومتنهایی چُنان ضخیممیان آغوش کوهی از غربت
 باور کنچشم های من هرگزبه خمیازه کسل کننده ی روزهای هفته اعتنا نکردندو هر روز مصرانهمشتاق دیدارت هستند کاش توان گفتنت بودو می‌گفتی،چگونه است که دلْ تو را مثل یک مادیان می دَوَد؟در میان خیل عاشقان هزار ساله اتاما تو دل به قاطری لنگ سپردیدر مسیر سلاخ‌خانه!
محبوب منبه یاد بیاور سوگواری‌هایم را برای چهارشنبه‌در پنجشنبه های خاکستریدر خیابان‌های سردِ بی تو بودن را که بارها از آن عبور کرده‌ام
 محبوب منبه یاد تو شعرهایم را در باغچهدر صحرادر دشت می‌کارمو نام مقدست را بر تن تمام سپیدارهاحک کرده امو با باد می‌رقصمبا رود می‌خوانمو با لک‌لک ها پر می‌گیرم
 محبوب منبی دلیل دلتنگ تو می‌شومبی‌دلیل گریه می‌کنمبی‌دلیل به کوچه می‌زنمقلب من به شکستن‌های بی‌دلیل عادت داردنگران نباش!تو مقصر نیستی
عید مبعث پیامبر اسلام(ص) تبریک و تهنیت باد
شب هست و شبی زیبا، طرب‌انگیز، روح افزا! وه! وه! چه شبی نبکو، روشن ترین شبها! از یمن وجود تو،  شیدا شده عالم ها در سایه ی احمد شد، اسماء خدا پیدا خورشید غروب کرده، از ساحت شمس اومهتاب خضوع کرده، از طلعت آن مهسا ما را  چه رسد گوییم، مدحت رسول‌اللهما شب پرگان هستیم، او نور جهان آرا در زیر لوای  تو مجموع شده هر فردآن روز شود واقع، آن «طامةُ الْکبری»! تو خیر البشر باشی، سوگند به کلام اللهمجنون جمال تو ج
سلام با وفاترین!خبرت هست که همه دارایی این شاعر شوریده حال، شعرهایی است که خوشه‌ خوشه از گندمزار وجود تو چیده می‌شود؟!با تو هر روز معجزه ای تازه رخ می‌دهد و من درخت پیری هستم که از یُمن خورشید نگاهت در پاییز جوانه زده‌ام چون بهاران.اما این روزها با احساسی پُر از تاول کوچه‌های دلتنگی را طی می‌کنم تا به تو برسم.چندی است تقدیر ناجوانمرد، دورم ساخته از کعبهٔ وجودت. در آرزویم که روزی به حجِ تن‌ات نائل آیم.تا رسیدن به مکهٔ آغوشت همهٔ راه‌ها و م
- خواهر شه خراسان:
حرفهای نگفته بسیارند،
بغضهای نهفته بی پایان؛
دریاب خواهر شه خراسان(ع)
 
- خاک قم:
قم را که مدفن دخت کاظم است
خاک اش بوی گل یاس می دهد
معصومه حسی پر احساس می دهد
 
- معصومه(ع):
معصومه با عصمت عجین است
از غربت اخو اندوهگین است
او خواهر نور هشتمین است
 
- خواهر خورشید:
او خواهر خورشید و ماه است
شیعه را قم قبله گاه است
از لطف و مهر معصومه
 
- قطعه ای از بهشت:
بانو! تو از اهل کریمان بهشتی؛
از برکت وجود نازنین ات
قم را قطعه ای از بهشت نوشتی
سلام دوستان.
از لطف وهمراهی همتون سپاس گذارم.دوستانی لطف کردن و درخواست مطالب بیشتری در مورد روستای قزوینه و مردمش دارن.بنده در مورد روستای قزوینه،فرهنگ،هنر،ادبیات،عرفان،آداب ورسوم،حیات گیاهی وجانوری،کوهها،تاریخ و.......کتابی آماده چاپ دارم با عنوان«دیار دیاری».در اینجا از دوستان علاقمند خواهشمندم هرمطلبی درمورد قزوینه و قزوینه ایها اعم از عکس(اشخاص ومناظرجدید وقدیم روستا و مزارع و کوهها)،شعر،متن ،معرفی شعرا وهنرمندان ونویسندگان  دا
                کات شەیدائی
ئاسمان لێڵ و زەمین رەش پووش و گیژدەس کوڵ و ئاماژە بەرز و رێ دریژ
دەرڤەنەیل۱ بێ دەنگ و تاشەیل تێژسینەێ سانەیل سەخت خوەر برێژ۲
رێ دریژ و چەفت و چێڵ و پڕ مژەشەو پڕە دەێدام و غووڵ خۊن مژە
کێوەسان پڕ ڤە چریکە مردێەئاسمان سینەێ رەنگ خۊن گردێە
رەنگ شەو رشیاس و گازارە۳ بەساسگورزە دەس دەێدام تاریکی ڤساس
گەرد شاخەیلێ زەمین شەن کردێەرێ ڤه رێوارەیل خوەر بەن کردێە           ٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭شاخەوان ئی چیا بەرزە منمپشت هەرچێ ترسە ڤە
          نەزم چەمەر چووپی
هەر چێ چنارە هەڵ کەنن، جاکەێ چونەر نیشاننەگڕ دانەسە کاڵ گەنم، جاکەێ گەزەر نیشاننە
باڵا روواقان۱ هەر لەقێ، گردن شکانن یا بڕینڤە دەور هەر دار گوڵێ، رز۲ رز تەڤەر نیشاننە
ڤەی ساحڵە دی ناڕەسێ، بێژە شەپوولەیل۳ نەهاتئی کووچەر۴ شەوڕن کەرە۵، تازە لەنگەر نیشاننە
گەپ مۊش و دیوارە کەسم، ڤەی ماڵە فتنە ناوڕرێدەم وا نەکەی، گووش فرەێ ،ڤە پشت دەر نیشاننە
نەزم چەمەرچووپی۶ بنەن، ڤە سینە چیمان و چیاریشەیل هەرچێ چووپیە، کول ڤە چەم
سلاو له کوردیستان
 
سلاوی مه‌ن له یارانیله خلقی پاکی کوردستانیله هه‌ر شار و ناوچه یعیراقی، شامی یا ایرانیسلاوی من له سنه‌دژو خلقی خاسی کامیارانیسلاوی من له کلهور وله کوردکانی کرماشانیسلاوی من له حلبچهاو پاریزگای شهیدانیله سردشتی غریو که‌فتیله داوانی آذربایجانیسلاوی من له مهابادشاری قاضی قهرمانیسلاو من له بوکان وله کچ و کوران جوانیسلاوی مه له نقدهله شنوو شاری جلدیانیسلاوی من له شاهین دژله کوردانی شکاکانیسلاوی من له هرچی کوردله کور
#داستان_کوتاه
کولبر
صدای هراس‌آور گلوله بار دیگر در دل کوهستان پیچید. "ادریس"، کارتن سنگین ماشین‌لباسشویی را که باید می‌برد به دوش گرفته بود و زیر فشار بار، از راه مالروی باریکی گذشت. صدای آه و نالهٔ یکی از دوستانش پشتبند، صدای شلیک گلوله، بلند شده بود؛ امّا "ادریس" از ترس سقوط به دره جرأت نکرد، برگردد، که بفهمد کدام یک از کولبرها هدف تیر قرار گرفته است.چند نفر از کولبرها زخمی شده بودند. خون سرخشان، برف سفید کوهستان را آغشته کرده بود. تعدادی
ما رو باش...
ما رو باش خیال می کردیم همیشه یکی رو داریم
یکی که به وقتِ گریه سر رو شونه هاش بذاریم
ما رو باش خیال می کردیم یکی به فکر ما هست
میون این همه وحشت؛‌توی این مردمون پست
ما که واسه تـو قــرصِ ماهـو می شکــستیـــم
ما رو بـاش چه ساده کی رو عاشق می دونستیـم
توی کوچـه بــاغِ دل واسه کـی شبـــا نشستیم
ما رو باش دل به کی بستیم؛ کی رو عاشق دونستیم
ما رو باش خیال می کردیم گلِ عشقی که شکفتی
راز شب هـــای بغــضمــو به قلبِ کسی نگفتی
ندونستم می گذری
نیمکت عشق:
تقدیر صنوبرها
مرگ نیست
نیمکتی است 
که عشق می‌فهمد.

پنجره:
افسردگی مزمن گرفته است
پنجره!
سال هاست
تنها خاطره اش
غروب آفتاب است.

انتظار کشنده:
کشنده تر از گلوله 
نبودن تو است 
وقتی 
تمام روزهای سال را 
به انتظار نشستم و نیامدی!

کابوس نیامدنت:
دوستت دارم هایت
کهنه شده اند
رد پایت روی سینه ام 
سنگینی می کند 
و کابوس نیامدنت سالهاست  
بی خواب کرده،
شبهایم را.

زمستان رفتنت:
- با قلبی مالامال از درد، تقدیم به شهید ناصر دورویی.
حتی شکوف
آقای شهردار- (این یک داستان است - تقدیم به شهید مهدی باکری)
 
 
هر روز صبح، قبل از طلوع آفتاب، از خانه بیرون می‌زدم تا با پای پیاده بتوانم سر وقت به اداره برسم. کارمند فنی یکی از سازمان‌های دولتی بودم. فاصلهٔ خانه‌ام تا اداره، با پای پیاده حدود نیم ساعت بود.همین که پا از خانه بیرون گذاشتم، سوزش هوای سرد، صورتم را آزرد. خودم را جمع کردم. شال‌ گردنم را دور گردنم محکم‌ تر کردم. کلاه پشمی ام را تا پسِ گردنم پایین کشیدم. دست‌هایم را که با دستکش پوشا
                         شعر و هنر در  قزوینه           
روستای قزوینه در 18کیلومتری غرب شهرستان کنگاور و15کیلو متری شمال شهرستان صحنه ودربین کوههای مرتفع  امروله  و بزاو   واقع شده است .
         اثار باستانی این روستا  به گواهی باستان شناسان ،به پیش از تاریخ میرسد. تا چند دهه پیشترجمعیت این روستاحدود 500نفر ودهستان اول شهر کنگاوربودلیکن به دلیل نبود امکانات و شغل و درامد کافی ،بیشتر ساکنان دهبه شهرهای اطراف و نیز تهران و کرج کوچیدندو اکنون جمعیت
ابراهیم احمدی
شاعر و ادیب جوان کوردستانی "ابراهیم احمدی‌نیا" مشهور به "ابراهیم احمدی" فرزند "سید احمد" متولد سال ۱۳۵۴ "کامیاران" در کوردستان است. تحصیلات ابتدایی تا دیپلم را در زادگاهش "کامیاران"> ادامه داد. در سال ۱۳۷۳ کار شعر را بە شیوە جدی شروع کرد که دیری نپایید به عنوان یکی از شاعران جوان کورد در کوردستان ایران و عراق شناخته شد و آثارش در نشریات و روزنامه‌های ایران و اقلیم کوردستان منتشر و به چاپ رسید.او عضو انجمن‌های ادبی کوردستان بود
اصول نشانه‌گذاری در زبان فارسی
منظور از نشانه‌گذاری به کاربردن علامت‌ها و نشانه‌هایی است که برای درست فهمیده شدن جملات در نوشته به کار برده می‌شود. 
۱. ویرگول (،)ویرگول نشانه مکثی کوتاه است. موارد استفاده:الف: در بین عبارت‌های غیر مستقل که با هم در حکم یک جمله کامل می‌باشد:آن را که حساب پاک است، از محاسبه چه باک است. ب: برای توضیح در مورد یک کلمه:فردوسی، حماسه‌سرای بزرگ ایران، در سال ۳۲۹ هجری قمری به دنیا آمد. ج: در موردی که چند کلمه دارا
بهروز وندادیان
 
استاد بهروز وندادیان متولد ۱۳۱۸ خورشیدی، شاعر و داستان‌نویس گیلانی با پدر و مادری اصالتأ آذری(باکو جمهوری آذربایجان) است.ایشان درباره اولین مرتبه که شعر گفتند، چنین گفته است: "زمستان سال ۱۳۳۴ خورشیدی در مسیر برگشت از مدرسه به مغازه پدرم، ناگهان شعری (در دفتر لغت فرانسه‌ام) نوشتم، چند روز بعد در دفتر انشاء مدرسه یک بیت شعر نوشتم. بخاطر دارم همکلاسی نابغه‌ای به نام "کامران فیلسوفی" داشتیم که بعدها استاندار شیراز شد. او مرا
بهروز وندادیان
 
استاد بهروز وندادیان متولد ۱۳۱۸ خورشیدی، شاعر و داستان‌نویس گیلانی با پدر و مادری اصالتأ آذری(باکو جمهوری آذربایجان) است.ایشان درباره اولین مرتبه که شعر گفتند، چنین گفته است: "زمستان سال ۱۳۳۴ خورشیدی در مسیر برگشت از مدرسه به مغازه پدرم، ناگهان شعری (در دفتر لغت فرانسه‌ام) نوشتم، چند روز بعد در دفتر انشاء مدرسه یک بیت شعر نوشتم. بخاطر دارم همکلاسی نابغه‌ای به نام "کامران فیلسوفی" داشتیم که بعدها استاندار شیراز شد. او مرا
۹ اردیبهشت ۱۳۹۶،‏ ۸:۲۴
کد خبر: 82508885
 
۰ نفر
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 

استان‌ها
کرمانشاه
 
شعر کردی انعکاس دهنده وقایع تلخ و شیرین زندگیست
کرمانشاه- ایرنا- 'زانا قزوینه' شاعر، نقاش، محقق و ترانه سرای اهل کنگاور است که فعالیت چشمگیری در حوزه های مذکور در چند سال اخیر داشته است.
به گزارش ایرنا، زانا قزوینه دهه های هفتاد و هشتاد را در شهرستان کرج سپری کرده و به تدریس نقاشی اشتغال داشته که حاصل آن تربیت هنرجویان بسیاری بوده که بعضی از آنها اکنون
- بابایی زود برگردی! امشب تولدته! یادت نرفته که؟!- نه دختر خوشکلم! یادمه!- با مامان میریم برات کیک می‌گیریم!- مرسی عشقِ بابا!- زود برگرد؛ دیر نکنی، ها!″علی″ پیشانی دخترش را بوسید و گفت: باشه بابا جون، زود میام!″نرگس″ با شوق و ذوق بسیار، پدرش را در آغوش کشید و گونه های سوخته و بی روح اش را غرق بوسه کرد. دخترک سه ساله، عاشق پدرش بود و امشب که شبِ تولد پدرش است، او بیشتر ذوق زده و خوشحال بود تا کسی دیگر، به همین خاطر اصرار داشت که پدرش در بازگشت از کا
احمد از اداره به خانه زنگ زد و خبر موافقت چندین‌بارهٔ خانوادهٔ میهن‌دوست برای خواستگاری از دخترشان را به مادرش داد. قند توی دلِ سوسن خانم(مادر احمد) آب شد. با خود فکر کرد که الحمدالله دیگه این‌بار زری(دختر مورد علاقهٔ احمد) جواب بله را می‌دهد و خلاص!.احمد که کشته و مردهٔ زری است، قبل از این شش مرتبهٔ دیگر به خواستگاری زری رفته بود، اما هر بار به بهانه‌ای جواب رد می‌شنید.در اولین خواستگاری، به‌خاطر ریشِ احمد، جواب رد شنیده بود. احمدِ عاشق ه
واژه های تلنبار شده
 
عنوان مجموعه اشعار : هاشور ۱شاعر : سعید فلاحیعنوان شعر اول : دهاندهانم را هم ببندندباز واژه های تلنبار شدهبسیارند در حلقم و در هر شعر امتنها تویی کهاز دهانم بیرون می‌آییعنوان شعر دوم : تنبر تن دارمپیراهنی از اندوهکه روزگاربر تن من دوخته استعنوان شعر سوم : گیسودر گیسوان تو زندانی شده استنسیم بهاریآزاد نخواهد کردهیچ اردیبهشتیعطر گیسوانت را#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
نقد این شعر از : انسیه موسویان
آقای سعید فلاحی، شاع
″اوس(استاد) عزیز″ پُکی به سیگارِ لایِ انگشتانش زد و کنار پنجره رفت. پرده را کنار زد و به خیابان نگاهی انداخت. نم‌نم بارانِ بهاری، عابر‌ین را مجبور کرده بود که چتر بر سرِ خود بگیرند. عده ای هم که چتر نداشتند در کنار ساختمان هایِ بلند راه می‌رفتند که کمتر خیس شوند و تعدادی هم با قبول دست پر لطف و برکت باران، عاشقانه زیر نم‌نم باران قدم بر‌می‌داشتند.- بزار یه خورده هوایِ اتاق عوض بشه.و با گفتن این حرف‌ها، ″اوس‌عزیز″ پنجره را باز کرد. موجِ خ
#داستان_کوتاه
#دیوانه
 
 
 
طی دوران چهل سالهٔ عمرم هیچکس را مثل آقای «فتاح» خوشبین و صاف و ساده ندیده بودم. مردی پاک و مهربان که همه او را «دیوانه» صدا می‌زدند.
زمانی که دانشجوی پزشکی دانشگاه بوعلی همدان بودن، با آقای «فتاح» همسایهٔ دیوار به دیوار بودم. گهگاهی با آقا و خانم «فتاح» به مناسبت های مختلف رفت و آمد داشتم. خانواده‌ای بی‌غل و غش و دوست‌داشتنی بودند.
آقای «فتاح»؛ مردی بلند بالا و ترکه‌ای بود. عینک رنگ و رو رفته‌اش بیشتر اوقات آویز
بازار صابرشاعر ملی تاجیکستان
در شعر تاجیکستان کمتر شاعری ظهور کرده است که بتواند خود را به اوج شعر و محبوبیت "بازار صابر" نزدیک کند. او از جهات مختلف بیشتر به "اخوان ثالث" شباهت دارد. چه اینکه هم از منظر زیبایی‌شناسی و هنری و هم در داوریِ محتوایی و اندیشه‌ای، در میان سرایندگان فارسی‌زبان این منطقه بی‌نظیر است. "بازار صابر" را شاعر ملی تاجیکستان نامیده‌اند به خاطر شعرهای شجاعانه و دردمندانه‌اش در همراهی با رنج‌های بی‌شمار تاجیکستان، ام
بازار صابرشاعر ملی تاجیکستان
در شعر تاجیکستان کمتر شاعری ظهور کرده است که بتواند خود را به اوج شعر و محبوبیت "بازار صابر" نزدیک کند. او از جهات مختلف بیشتر به "اخوان ثالث" شباهت دارد. چه اینکه هم از منظر زیبایی‌شناسی و هنری و هم در داوریِ محتوایی و اندیشه‌ای، در میان سرایندگان فارسی‌زبان این منطقه بی‌نظیر است. "بازار صابر" را شاعر ملی تاجیکستان نامیده‌اند به خاطر شعرهای شجاعانه و دردمندانه‌اش در همراهی با رنج‌های بی‌شمار تاجیکستان، ام
اقبال لاهوریشاعر ملی پاکستان
محمد اقبال لاهوری یا علامه اقبال (۱۸ آبان ۱۲۵۶ سیالکوت تا ۱ اردیبهشت ۱۳۱۷ لاهور) شاعر، فیلسوف، سیاست‌مدار و متفکر مسلمان پاکستانی بود که اشعار زیادی نیز به زبان‌های فارسی و اردو سروده‌ است. اقبال  نخستین کسی بود که ایدهٔ یک کشور مستقل را برای مسلمانان هند مطرح کرد که در نهایت منجر به ایجاد کشور پاکستان شد. اقبال در این کشور به‌طور رسمی «شاعر ملی» خوانده می‌شود.
اقبال در سیالکوت، که امروزه در ایالت پنجاب پاکس
″اوس(استاد) عزیز″ پُکی به سیگارِ لایِ انگشتانش زد و کنار پنجره رفت. پرده را کنار زد و به خیابان نگاهی انداخت. نم‌نم بارانِ بهاری، مردمِ عابر را مجبور کرده بود که چتر بر سرِ خود بگیرند. عده ای هم که چتر نداشتند در کنار ساختمان هایِ بلند راه می‌رفتند که کمتر خیس شوند و تعدادی هم با قبول دست پر لطف و برکت باران، عاشقانه زیر نم‌نم باران قدم بر‌می‌داشتند.- بزار یه خورده هوایِ اتاق عوض بشه.و با گفتن این حرف‌ها، ″اوس‌ عزیز″ پنجره را باز کرد. همر
محاکمهداستانی از سعید فلاحی{زانا کوردستانی}
دادستان؛ با لحنی محکم و قاطع شروع به قرائت کیفرخواست کرد و برای اینکه قاضی و حضار را تحت تاثیر قرار بدهد با قرائت هر بند از کیفر خواست با دست به سوی متهم اشاره می کرد و می گفت: همین قاتل رذل!.متهم مردی است حدودا 45 ساله، با موهای جوگندمی و پوستی سبزه و پر از کک و مک، با چشمانی از حدقه در آمده که هر چند لحظه یک بار تیک عصبی باعث پرش گوشه پلک چشم چپ اش می شد. قدی متوسط در حدود 170 سانت داشت اما هیکل اش ورزیده

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها